خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قلم» ثبت شده است

« تا تو برگردی »

می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که متن سیاه این شب قطبی، سطر سطر تمام شود و کلماتم را به سپیده روشن آمدنت پیوند بزنم.
می‏خواهم آن قدر از تو بنویسم که نام تو از دفترم سرریز کند و به کوچه‏ها و خیابان‏ها بریزد و تمام شهر را عطر حضور پر کند.
می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که پرندگان در دفتر من آشیانه کنند و رودخانه‏ها، در متن من جاری شوند و شاخه شاخه گل سرخ از کلماتم بروید.
می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که تمام استعاره‏های جهان تمام شوند و حقیقت روشنی که جز تو نیست ـ از نوشته‏هایم بی هیچ شکّ و ابهام طلوع کند.
می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که به آن سوی شهر کلمات برسم و در هوای بی‏واسطگی، عطر نام تو را جرعه جرعه بنوشم؛ آن سوی تمام کلمات و اعداد و تاریخ‏ها...
تو کیستی که کلمات، به جستجوی تو پیش می‏روند و ارقام جهان، به شوق رسیدن به تو به هزار تصاعد بالا می‏روند؟!
تو کیستی که هیچ حکیمی نتوانسته به رمز غیبتت دست پیدا کند و طلسم حروف نامت، تاریخ را معطّل خود کرده است؟
و این راز را به جز آمدنت، چه کسی خواهد گشود و چه کسی عارف به این رمز خوهد شد؟
آمدنت، میوه‏های حکمت ودانش را در کوچه باغ تاریخ اندیشه بشر، کامل و رسیده خواهد کرد و گره از معمّاهای ازلی انسان خواهد گشود.
آمدنت، رفتن تمام غفلت‏ها و نسیان‏هاست.
آمدنت، برفی است که بر گناهان آدمی می‏بارد و پلیدی‏های زمین را می‏پوشاند، تا فصلی تازه از طراوت و پاکی را بر شانه‏های زمین برویاند.
تا کی جهان، نشانه‏های ازلی آمدنت را مرور کند و مظومه کهکشان، به شوق ظهورت بچرخد؟!
جهان تا کی تقویم خاطرات کهنه‏اش را ورق بزند و خود را در دریاچه تاریخش غرق کند؟!
تا تو برگردی، جهان، جنگلی است که میوه‏های درخت‏های آن ساعت و علامتِ سؤال است.
تا تو برگردی، تمام جهان، به شکلی علامت پرسشی به هم گره می‏خورد و جهان، خود را به دار حسرت خود می‏آویزد.
تا تو برگردی، که بازگشتت، رجعت تمام خوبی‏هاست؛
رجعت ترانه و تبسّم است ،
بازگشتت، آرزوی دوردست مردم است... .

  • علی آقاجانی