
روے هیچ کدام از تابلوهایش ننوشته .
تـــا تـــو …. کیلومتر مانده ست !
اینبار را تـــو بگو …
… بگو از دلتنگے هایت . …از غصہ هایت .
بگو کدامین این راهـــها و این جاده ها به تـــو
میرسد….
- ۰ نظر
- ۰۶ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۲۷
روے هیچ کدام از تابلوهایش ننوشته .
تـــا تـــو …. کیلومتر مانده ست !
اینبار را تـــو بگو …
… بگو از دلتنگے هایت . …از غصہ هایت .
بگو کدامین این راهـــها و این جاده ها به تـــو
میرسد….
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ...
ما ساده گرفته ایم آمدنت را ....
و انتظارت را...
ما ساده گرفته ایم قصه ی ظهور را....
ما به ظاهر شیعیان خیلی ساده گرفته ایم...
بسم الله الرحمن الرحیم
انتظار تاکسی و انتظار فرج !
کلافه و کمی عصبیهمه از وضع موجود خسته اند
امروز که عزم رویش دارم،
کاش میشد بذر شوم و خود را در خاک پایت پنهان کنم و تا به آبیترین نقطة هستی بالا روم.
هر وقت که روشنایی دعا را در تیرگی دلم میکارم، بهاران آرام،
آرام در برگهایم میخزد و ساقههایم عاشقانه تو را فریاد میزنند.
و غروب جمعه که عطر تو در کوچه پس کوچههای غبارآلودم میپیچد،
کوچههای خاک گرفته دلم از بوی خوشت عطرآگین میشود.
آقای من!
به زلال اشکهایم قسم،
در کوچههای غمین و غریب روزگار،
تنها در هوای آینده ی روشن انتظار نفس میکشم
و ظهورت را به انتظار نشستهام...
تا خار غم عشقت آویخته در دامن *** کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
تمام کوچههای فراق را گشتم. همه دشتهای هجران را دویدم و در سراسر جویبار انتظار را جاری شدم و همه جمعهها را ندبهکنان، دست به دامن نشانههای ظهور و آمدنت زدم و خانه دلم را برای ضیافتت، غبار روبی کردم و کوچههای وجودم را با چراغ پرفروغ دعا و نیایش، آذین بستم و به امید دیدن جلوهای از جمال دلآرایت، غسل در زلال اشکهای دلتنگیام کردم.
چون نی، از درد جدایی ناله سر د ادم و از آستان خدای بینیاز، برای فرجت دعا کردم.
بر آی ای صبح روشن دل خدا را *** که بس تاریک میبینم شب هجر
خدایا! این شب تار و نفسگیر دوری کی سر خواهد آمد و آفتاب حسن (یوسف فاطمه علیهاالسلام )، کی از پشت سلسله کوههای بلند انتظار، بیرون میآید؟
1. انتظار در جهت گشایش امور شخصی