چشم در را ........
شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۱۴ ب.ظ
.......... چشم در را ..........
می اید از دور ,مردی ســــواره
برمــرکب عشق, چون ماهپــــــاره
والشمس رویش, واللیـل مویش
گلها همه مســــــت, از رنگ و بویش
عمامه بر سر, مثل پیمبـــــر (ص)
دربازوانــش نیروی حیــــــــــــــــدر(ع)
ازپای تاسر در شور و شین است
برق نگاهش مثل حســــین(ع) است
می اید از دور خوشــــبو تر از یاس
در چشــــم وابرو مانند عبــــــاس (ع)
القصه این مرد امید دلهاســـــــــت
خوشبو تر از یاس فرزند زهراست(س)
آقا اجازه ! آمده ام باز پشت بام
ها می کنم که گرم شود دستم از بخار
من سردم است می کشد آغوشم انتظار !
تا کی ؟ الی متی ؟ همه را پیر کرده ای
آقا اجازه ! فکر کنم دیر کرده ای !
آخر چرا نگو که دعایت نمی کنیم
شبهای سرد جمعه صدایت نمی کنیم
من هر قنوت نام تو را گریه می کنم
شب در سکوت نام تو را گریه می کنم
حتی اگر شکوفه کند بی تو باغمان
عادت کند نبود تو را چشم آسمان
حتی اگر نفس به تو بی اعتنا شود
پروانه ها اگر که تو را یادشان رود