خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

« کشتی دعا »

يكشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۳۹ ب.ظ

« کشتی دعا »

اگر با شامه باورهامان بوی حضورت را احساس نمی‏کردیم،
اگر نام و القاب تو را در آئینه طنین سخنان محمد (ص) ، در کوه انتظار نمی‏دیدیم،
اگر در بیت‏الاحزانِ ناله‏های مادرت، پژواک کمک‏خواهی از تو را نشنیده بودیم،
اگر عطش زیارت تو را در ثانیه ثانیه چشمان امید ائمه‏اطهار علیه‏السلام مشاهده نکرده بودیم،
اگر قرآن شریف، خبر از پایان شاد و خوش شاهنامه هستی نداده بود،
اگر ما مأمور نشده بودیم که در توفان حرمان و گرداب هجران، در کشتی چند طبقه دعا، عمل نیک و انتظار بنشینیم و زخم فراق و سوز اشتیاق را با مرهم ندبه‏ها و گریه‏های خود التیام بخشیم.
و اگر عکس آمدنت را در تالار جان‏ها و عصاره زمان، با چشم خود نمی‏دیدیم، باور کن که در بلای دوری و جفای مهجوری، قالب امید تهی کرده بودیم و در بستر احتضار یأس خوابیده بودیم و یقین بدان که گرگ یأس، با دندان تیز ناامیدی، قلب انتظارمان را دریده بود، لشکر غم و سپاه ستم، تک تک سنگرهای عقایدمان را فتح کرده بود، باد استعمار، با داس تهاجم فرهنگی‏اش، همه گل‏های ندبه‏ها و ریحان‏های خوشبوی ارزش‏های ما را چیده بود و درخت ایمان، از ترس تبر تیز تزویرها و تهدیدها چون بید به خود می‏لرزید.
آری! تنها یاد تو و آرزوی دیدار تو می‏تواند به دادکشتی وامانده دل برسد و می‏رسد؛ کشتی‏ای که در غروب غربت‏ها و جمعه‏ها، لنگر حزن تا عمق یأس می‏اندازند و اکنون، به امید نجات از گرداب ناآرام هجران و امان از آتش و دود زمان، حرز «دعای غریق» را به گردن و ردها و لب‏هایمان آویزان کرده‏ایم، و برای رسیدن به ساحل وصل تو، دست به تخته پاره توسل‏هامان در دریای پر تلاطم فراق زده‏ایم.
آقا جان!
تا کی، منتظرانت، با قدح انتظار، معجون غصه و اشک بنوشند؟!
چقدر با نابسامانی هجران بسازند؟! ای کاش مادر هستی، فراق را نمی‏زاد و گل زندگی، هیچ‏گاه خاز جدائی نمی‏رویاند.
فریاد که چون شرح، فراق تو نویسم *** فریاد برآید ز دل هرکه بخواند

نظرات (۱)

رفته بودم یک شبى در مجلسى***در میان جمع مردم حرف خوبى زد کسى

گفت: آقا گر بپرسند کافران***پس چه شکلى است قامت آقایتان

ما چه گوئیم در جواب آقاى من***چهره بنما بر رخ اعماى من

البته ما خود مقصر بوده ایم***تاکنون این چهره را نى دیده ایم(ندیده ام)

روى زیباى تو یک فرزانه است***دیدنش از بهر من افسانه است

گرچه من روى تورا نى دیده ام***وصف آن زیبا رخت بشنیده ام

هرکسى از من بپرسد یک زمان***بر که ماند چهره آقایتان

من بگویم یوسف زهراست او***چهره اش چون سید بطحاست او

گونه ها سرخ است و ابروها سیاه***قامتش افراشته صورت چو ماه

حال زیبایى به لب دارد گلم***مى شود روشن زدیدارش دلم

خُلق او نرم و نگاهش مهربان***مى نشیند گفته اش بر دل به جان

کى شود محدود او اندرز زمان***یا شود محصور او اندر مکان

عالم اندر دست او باشد همه***او ندارد قدر خَرْدل واهمه

توپ و تانک و بمبهاى سهمگین***ژ3 و سیمنیوف و بحرى زِ مین

این همه انبارهاى بى نظیر***در ید والاى او باشد اسیر

قدرتش را کى توانى وصف نمود***قدرت او را کسى واصف نبود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی