« بهانه ناپیدا »
باز هم بیتو، پای ضریح ایمان، همنشین عشق میشویم.
باز هم بیتو، با آوازهای غریب، سکوت صبورانه تو را بر بلندای بامِ زمان طنینانداز میکنیم.
باز هم بیتو، با واژههای مضطرب آیه آیه نبودنت را به تلاوت مینشینیم.
باز هم نبودن تو و سرهای بی سامان، چشمهای گریان و گامهای لرزان.
با تو، قلب و لبخند، هم جنس میشوند و بیتو، دل همه لبخندها میشکفد.
با تو، عدالت، جهانی میشود و بی تو، جهانی در عطش جرعهای عدالت، میسوزد.
بی تو بودن ناکامی است.
ما از نگاه ساده تو گرم میشویم امید بر نگاه تو آیا دوباره هست؟
بیا که موج موج دریا برای تو میخروشد و نسیم مهربانی برای تو میوزد.
بیا که بهارهای پیاپی، برای تو میشکفند و سروها برای تعظیم تو، به رکوع میروند.
- ۰ نظر
- ۱۱ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۴۷