مهدویت و سینمای هالیوود - بخش اول
مهدویت و سینمای هالیوود
فیلمسازان آمریکایى مهدویت را نشانه گرفتهاند
اشاره:
دکتر حسن بلخارى، فارغالتحصیل رشته ادیان و عرفان، از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند . با توجه به اطلاعات جامعى که ایشان در زمینه فعالیتهاى رسانههاى غربى درخصوص مقابله اندیشه اسلامى و بویژه موضوع مهدویت دارند، خدمت ایشان رسیدیم و سؤالاتى را درهمین زمینه مطرح کردیم.
با تشکر از اینکه وقت گرامیتان را دراختیار ما قرار دادید، بهعنوان اولین سؤال بفرمائید که نقش و جایگاه سینما و رسانههاى صوتى، تصویرى در غرب و خصوصا آمریکا چیست؟
به یک عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمدهترین مصداق این تصویر سینماست. پستمن در کتاب «زندگى در عیش، مردن در خوشى» خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحا براى انتقال معلومات ذکر مىکند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر مىگفت فرزند حفظ مىکرد، دوره دوم دوره مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا براى نسل بعدى شد. ایشان سومین دوره را دوره تصویر مىداند که تصویر سینمایى و تلویزیونى جاى دو موج قبلى نشسته است. البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها به صورت خاص دارد ساخته مىشود و به جهان ارائه مىشود، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلى که پستمن ارائه مىدهد تحلیل درستى است و این تقسیمبندى نسبت به سه دوره انتقال معلومات واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگى مىکنیم و عنوانى که شما تحت عنوان دنیاىinformation, anformatic یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصارهاش تصویر است، یعنى از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگى مىکنیم که این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابراز آن تصویر است.
800x600Normal0falsefalsefalseEN-USX-NONEFAMicrosoftInternetExplorer4
البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را مىکنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشى را دارد. ما در شبانهروز بین 78 تا 79% اطلاعات دریافتى روزانه را از چشممان بدست مىآوریم و بقیه حواس درصد بعدى را به خود اختصاص مىدهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتى انسان نگاه کنید مىبینید که نیمکره راست مغز مربوط به علوم حضورى و شهودى به صورت تصویر است. طبق تحقیقاتى که طى 10،15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مىکند یعنى در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیقترین تاثیرات را روى شخصیت انسان مىگذارد. مجموعه این قضایا که من به صورت مختصر خدمتشما عزیزان ذکر کردم معنایى را مىسازد که تصویر را کارآمدترین عامل نهتنها براى انتقال معلومات، بلکه تاثیرگذارى روى شخصیت و روان افراد قرار مىدهد. این مقدمه به نحوى بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.
ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکى خودش تفوق طلب است. یعنى ما بحثى داریم در فلسفه علم که علم وقتى مجتمع شد فىحد نفسه قدرت را بهدنبال مىآورد. برگردیم بههمان کلامى که «فرانسیس بیکن» در ابتداى رنسانس گفته که «هدف نهایى علم قدرت است» در چنین فضایى غرب براى اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را مىکند. هالیوود بهعنوان مرکز فیلمسازى آمریکا، که در سال 700 فیلم تولید مىکند و سالانه 15، 16میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78% سینماها و تلویزیونهاى جهان از آن تغذیه مىشوند. شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید به صورت بسیار وسیعى نشان مىدهد که ما با چه قدرت و تاثیر و برنامهریزى عظیمى از آن طرف روبهرو هستیم. واقعیت مساله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پى برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده مىکند. ما در غرب فیلم خنثى نداریم، یعنى از این 600، 700 فیلمى که در سال تولید مىکند 30، 40 فیلم است که در سطح جهان مطرح مىشوند، البته آنها را هم خودشان مطرح مىکنند با اسکارهایى که مىدهند و بعضا هم به دلیل جذابیتهاى عامهاى که دارند در سطح جهان مطرح مىشوند و واقعا فرهنگسازى مىکنند. مانند جریانى که «تایتانیک» با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد.
این نکات را به صورت پراکنده دارم عرض مىکنم چون درهر بعدش یک معناى عظیمى وجود دارد، مىخواهم با این دلایل نشان بدهم که غرب بهقدرت عظیم سینما پى برده است. بههمین دلیل الان مهمترین کارى که مىکند این است که مبانى نظرى خودش را که محصول ایدهها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه مىکند. یعنى من بزرگترین ویژگى غرب را ترجمه معنا به تصویر مىدانم. چون روانشناسى مدرن بیانگر این است که تاثیرى که تصویر دارد هیچ کلامى ندارد و بحثى در روانشناسى داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما تواما درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار مىدهند و فیلمهاى بىمحتوا احساس را و فیلمهاى هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویى احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیرى را و جمع آنها سینما را مىسازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایى جهانى و هالیوود فرهنگسازى آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را مىبرد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژهاى هم دارد.
با توجه به اهمیت مساله فرهنگسازى که فرمودید، نکتهاى که معمولا در فرهنگها مطرح است مقولهاى بهنام «مدینه فاضله» و یا «آرمانشهر» است و قطعا غرب هم بهدنبال ترویج چیزى با این عنوان است. براى عرضه الگوى مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانههاى تصویرى چه نقشى را ایفا مىکنند؟
ما در دهه90 دو اتفاق جدى داشتیم در چارچوب همین آرمانشهرى که غربیها تعقیب مىکنند: یکى کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانى، (New World Order) توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب مىکنیم و یکى هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما مىگوید: دموکراسى لیبرال آرزوى نهایى است که با فروپاشى رقیب سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا مىشویم و تاریخ دارد عملا پروسه تکاملى خودش را درحد نهایىاش طى مىکند. این دو مساله بهنحوى از نیتسیاسى غرب در Globalization جهانى شدن و در ایجاد یک فرهنگ جهانى و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. مىخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانهها مهمترین و اصلىترین ابزار تسلط فرهنگى غرب محسوب مىشوند چون اولا تصویر یک زبان بینالمللى است. ما در زبان مشکل داریم. مثلا یک آفریقایى اگر زبان انگلیسى نداند نمىتواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولى ازطریق تصویر چرا.
اخیرا در یکى از روزنامهها گزارشى خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسى کرده بود تاثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش بهعنوان یک کشور مسلمان، نتایجى که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت به آن مبانى ارزشى که ما داریم.
مىخواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینه فاضلهاى در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینه فاضله منتقدان جدى خودش را دارد مثل «آلن دومینو»، «برژینسکى» و «روژه گارودى» هم بهعنوان یک مسلمان. ولى واقعیت قضیه این است که آن کسانى که دارند برنامهریزى مىکنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعى مىکنند که این مدینه فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر بهوجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانى جواب نمىدهد. سمینارهاى تخصصى شاید روشنفکران جهان سومى را مجاب کند اما غرب یکى از اهداف اصلىاش جلب افکار عمومى است. در فضایى که دموکراسى اصل مىشود راى عمومى قدرتساز است به همین دلیل شما باید روى راى عمومى کار بکنید، روى جلب آراء عمومى باید کار کنید، لذا او هدف جدىاش را جلب افکار عمومى قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آنکار را مىکنند، شما اگر به مجموعه فیلمهایى که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه کنید این مساله کاملا ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقى مشخص بزنم.
آمریکایىها فیلمى ساختهاند به اسم روز استقلال، .(Independence day) این فیلم از لحاظ جلوههاى ویژه، (Special effect) بسیار بالاست و خیلى هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روى آن خیلى تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایى روز استقلال آنها محسوب مىشود. در این فیلم یک گروه فضایى به کره زمین حمله مىکنند و امریکایىها دفاع مىکنند، در نهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع مىکنند. خیلىها این فیلم را بهعنوان action و با جلوههاى ویژه برتر گرفتند اما به پیامى که این فیلم داشت اصلا توجه نشد.
پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگى حاکم بر غرب تنها سیستمى است که جهان را از خطراتى که وجود دارد حفظ مىکند و این پیام را در اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ مىکند، حتى در فیلمى که اخیرا تلویزیون ما (احتمالا در ایام نوروز79) نشان داده شد که باز هم آدم فضایىها حمله مىکنند، آمریکایى مردم را نجات مىدهند. در فیلم پیشگوئیهاى نوستر آداموس که حتما بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها مىایستد یا مثلا بازى کامپیوترى خیلى مشهور «یا مهدى» که اسم اصلىاش Gulf inferno Persian جهنم خلیج فارس است .خلیج فارس را مرکز حرکتهاى تروریستى جهان جلوه مىدهد. ما در بعد روانشناسى مىگوئیم این بازى افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدى» شرطى مىکند ولى وقتى باطن قضیه را نگاه مىکنید مىبینید پیام دیگرى هم دارد و آن این است که وقتى خلیج فارس مرکز حرکتهاى تروریستى جهان مىشود حضور نظامى امریکا در خلیج فارس توجیه مىشود. غرب یکى از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دستبزند ازطریق رسانهها کار خودش را توجیه مىکند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحثبسیار مهمى را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانههاست، نه جنگ تسلیحات. سى . ان. ان، (CNN) نقش بسیار جدى داشت، وقتى که فضا دارد وارد چنین قلمرویى مىشود، رسانهها در پیادهکردن اهداف غرب نقش جدى دارند.
مثال ملموس دیگرى را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگى را در نظام جنگهاى مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، بهعنوان مثال یکى دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایتحزبالله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کارى که حزباللهىها کرده بودند خیلى جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها کنگره «کنست» اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنى بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا مىبینید اصلا فضاى جنگها، برخوردها و تاثیرگذارى در جهان دارد عوض مىشود و من در قلمروهاى مختلف که بررسى کردهام دیدهام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را مىزند، همه مىخواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذابترین شکل که تصویر است. یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصاره بحثم و جواب کلى سؤال شما باشد که غربیها اولا قطعا مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذکر مىکنند که همان دموکراسى لیبرال است.
وقتى تافلر در کتاب «جابجایى قدرت» خودش مىگوید:«بسیارى از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگى، مد و فرهنگ غربى هستند» (که من روى این اصطلاح تکیه مىکنم) دارد بهنحوى تبلیغ مىکند گرچه برخوردش نقادانه است ولى بطن این نقادى از لحاظ روانشناسى متهم است و در اصل تبلیغ است.
ثانیا، بستر این جهانى سازى و این معنا که جهان را تحت این مدینه فاضله تسخیر کنند رسانهها هستند. من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقى است. ما در سال 2000 فیلم دیگرى داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس، .(Matrix) این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظرهاى داشت.
چهار جایزه اسکار گرفت، به دلیل اینکه جلوههاى ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردى از این قبیل داشت. من در دانشگاههاى کشور بحثى تحت عنوان «هویت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیرا این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نکته مهمى که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال مىرود. اما نجاتى که براى فرار از این بحران ذکر مىشود شهرى استبهاسمZion صهیون یعنى شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را مىشنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجى. یعنى تصویرى که ارائه مىشود این است که فقط یکجاست که در آنجا مىتوانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.
مىخواهم عرض کنم که وقتى شما مىبینید که ماتریکس ساخته مىشود و در جهان آن را در بوق و کرنا مىکنند، جلوههاى ویژه بسیار عظیمى درآن بهکار مىرود که واقعا حیرتانگیز و بسیار جالب است، اما برفراز این معانى صهیون قرار داده مىشود یعنى اینکه براى غرب جا انداختن مساله مدینه فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهه 50 میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهاى پرخرجى مثل «بنهور» و «ده فرمان موسى» نشد؟ الان این مساله براى ما دارد کشف مىشود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل مىکرد. سینماها هم پر مىشد، خبرى خواندم که وقتى فیلم بنهور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمىدانم) بسرعت ترجمه شد. یعنى در تاریخ سینماى ایران فیلمى که بسرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگهاى آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بنهور بود و بعد هم ده فرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت. این مثالها بحث را براى خواننده ملموس مىکند. من یک سخنرانى در دانشگاه شیراز داشتم، سال 77 که بحثم مهدویت و غرب بود - بحثى که در جاهاى مختلف دارم- در آنجا از کنفرانس سال 1984 تلآویو (1) پرده برداشتم و سیاستهایى که اینها داشتند و بازى کامپیوترى «یا مهدى» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهاى مهم سخنرانى من و تصاویرى از این بازى در مجله دانشگاه شیراز منتشر مىشود و پنج، شش صفحه را بهخود اختصاص مىدهد. این مجله در اینترنت سایت داشت، حدود یکماه بعد تدوینکنندگان مجله رفته بودند که مجله خودشان را ورق بزنند دیدند که مثلا از صفحه 4 یکدفعه مىرود به صفحه 11، یعنى بررسیهایى که کرده بودند دیدند که سیستمى (که آنها حدس مىزدند اسرائیل بوده) سایت را شکسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف کرده بود. چرا؟ چون اینترنت جهانى است. یعنى اینقدر براى آنها رسانهها مهم است.
با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبتهاى اندیشمندان مختلف غربى نظیر هانتینگتون و فوکویاما و... و مساله آرماگدون، (Armageddon) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت به مساله آخرالزمان چیست و چطور مىتوان این نظریهپردازى را در صحنه عمل سیاسى و نظامى و فرهنگى و سینمایى دید؟
به نکته مهمى اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریبا 1964، 1965 (غیر از مساله اسرائیل که مربوط به دهه 50 است و به فیلم بنهور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحله جدیدى مىشود که این مرحله توجیهکننده افزایش قدرت تسلیحاتى شرق و غرب است، یعنى از آن موقع فیلمها مىروند سراغ بشقابپرندهها و موجودات فضایى مثل فیلمهاى جنگ ستارگان، (Jour locus) که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را مىسازند تعمد دارند. اگر انسان نسبت به یک قدرت فضایى بسیار قدرتمند ترسانده مىشد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتى شرق وغرب توجیه مىشد و توجیه هم شد.
پایان بخش اول