خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

مهدویت و سینمای هالیوود - بخش اول

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۱۰:۰۰ ق.ظ

مهدویت و سینمای هالیوود

گفت و گو با دکتر حسن بلخارى(1) 800x600

فیلمسازان آمریکایى مهدویت را نشانه گرفته‏اند

اشاره:

دکتر حسن بلخارى، فارغ‏التحصیل رشته ادیان و عرفان، از اساتید دانشکده هنر دانشگاه تهران و آشنا با علوم ارتباطات هستند . با توجه به اطلاعات جامعى که ایشان در زمینه فعالیتهاى رسانه‏هاى غربى درخصوص مقابله اندیشه اسلامى و بویژه موضوع مهدویت دارند، خدمت ایشان رسیدیم و سؤالاتى را درهمین زمینه مطرح کردیم.

با تشکر از اینکه وقت گرامیتان را دراختیار ما قرار دادید، به‏عنوان اولین سؤال بفرمائید که نقش و جایگاه سینما و رسانه‏هاى صوتى، تصویرى در غرب و خصوصا آمریکا چیست؟

به یک عبارت جهان امروز جهان تصویر است و عمده‏ترین مصداق این تصویر سینماست. پستمن‏ در کتاب «زندگى در عیش، مردن در خوشى» خود سه دوره را یا سه سپهر را اصطلاحا براى انتقال معلومات ذکر مى‏کند. دوره اول دوره انتقال معلومات به وسیله زبان بود. پدر مى‏گفت فرزند حفظ مى‏کرد، دوره دوم دوره مکتوب بود و کتاب حافظ و حامل معنا براى نسل بعدى شد. ایشان سومین دوره را دوره تصویر مى‏داند که تصویر سینمایى و تلویزیونى جاى دو موج قبلى نشسته است. البته تحلیل ایشان این است که این تصویرها به ‏صورت خاص دارد ساخته مى‏شود و به جهان ارائه مى‏شود، ما در قلمرو افزایش دامنه جهل انسان قرار داریم تا علمش. تحلیلى که پستمن ارائه مى‏دهد تحلیل درستى است و این تقسیم‏بندى نسبت ‏به سه دوره انتقال معلومات واقعیت قضیه این است که ما داریم در عصر تصویر و عصر سینما زندگى مى‏کنیم و عنوانى که شما تحت عنوان دنیاىinformation, anformatic یا اطلاعات و انفجار اطلاعات دارید عصاره‏اش تصویر است، یعنى از یک طرف ما الان در عصر اطلاعات زندگى مى‏کنیم که این اطلاعات جذابترین، مؤثرترین، کارآمدترین و ماندگارترین شیوه ابراز آن تصویر است.

800x600Normal0falsefalsefalseEN-USX-NONEFAMicrosoftInternetExplorer4

البته فقط این نیست که حالا قدرتها دارند از این عنصر بالاترین استفاده را مى‏کنند. ذهنیت مخاطبها هم، چنین قدرت و جایگاه پذیرشى را دارد. ما در شبانه‏روز بین 78 تا 79% اطلاعات دریافتى روزانه را از چشممان بدست مى‏آوریم و بقیه حواس درصد بعدى را به‏ خود اختصاص مى‏دهند. درعین حال شما اگر به سیستم دریافتى انسان نگاه کنید مى‏بینید که نیمکره راست مغز مربوط به علوم حضورى و شهودى به ‏صورت تصویر است. طبق تحقیقاتى که طى 10،15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مى‏کند یعنى در آنجا ماندگار است و بزرگترین و عمیق‏ترین تاثیرات را روى شخصیت انسان مى‏گذارد. مجموعه این قضایا که من به ‏صورت مختصر خدمت‏شما عزیزان ذکر کردم معنایى را مى‏سازد که تصویر را کارآمدترین عامل نه‏تنها براى انتقال معلومات، بلکه تاثیرگذارى روى شخصیت و روان افراد قرار مى‏دهد. این مقدمه به ‏نحوى بیانگر جایگاه تصویر و سینماست.

ببینید! غرب در ذات تکنولوژیکى خودش تفوق طلب است. یعنى ما بحثى داریم در فلسفه علم که علم وقتى مجتمع شد فى‏حد نفسه قدرت را به‏دنبال مى‏آورد. برگردیم به‏همان کلامى که «فرانسیس بیکن»‏  در ابتداى رنسانس گفته که «هدف نهایى علم قدرت است» در چنین فضایى غرب براى اعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر از تصویر دارد بهترین استفاده را مى‏کند. هالیوود به‏عنوان مرکز فیلمسازى آمریکا، که در سال 700 فیلم تولید مى‏کند و سالانه 15، 16میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78% سینماها و تلویزیونهاى جهان از آن تغذیه مى‏شوند. شما کلمات را که کنار هم قرار بدهید به ‏صورت بسیار وسیعى نشان مى‏دهد که ما با چه قدرت و تاثیر و برنامه‏ریزى عظیمى از آن طرف روبه‏رو هستیم. واقعیت مساله این است که غرب به اهمیت، قدرت و تاکتیک تصویر پى برده است و از آن در قالب سینما دارد استفاده مى‏کند. ما در غرب فیلم خنثى نداریم، یعنى از این 600، 700  فیلمى که در سال تولید مى‏کند 30، 40 فیلم است که در سطح جهان مطرح مى‏شوند، البته آنها را هم خودشان مطرح مى‏کنند با اسکارهایى که مى‏دهند و بعضا هم به ‏دلیل جذابیتهاى عامه‏اى که دارند در سطح جهان مطرح مى‏شوند و واقعا فرهنگسازى مى‏کنند. مانند جریانى که «تایتانیک»  با دو میلیارد بیننده در سطح جهان ایجاد کرد.

این نکات را به ‏صورت پراکنده دارم عرض مى‏کنم چون درهر بعدش یک معناى عظیمى وجود دارد، مى‏خواهم با این دلایل نشان بدهم که غرب به‏قدرت عظیم سینما پى برده است. به‏همین دلیل الان مهمترین کارى که مى‏کند این است که مبانى نظرى خودش را که محصول ایده‏ها و اهدافش است‏ به زبان تصویر ترجمه مى‏کند. یعنى من بزرگترین ویژگى غرب را ترجمه معنا به تصویر مى‏دانم. چون روانشناسى مدرن بیانگر این است که تاثیرى که تصویر دارد هیچ کلامى ندارد و بحثى در روانشناسى داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.

کار دیگر تصویر و سینما تواما درگیر کردن احساسات و ادراک است. سخنورها ادراک را مخاطب قرار مى‏دهند و فیلمهاى بى‏محتوا احساس را و فیلمهاى هدفمند ادراک و احساس را با هم. در چنین قلمرویى احساس، جذابیت را، ادراک معناپذیرى را و جمع آنها سینما را مى‏سازد. من معتقدم و در حقیقت واقعیتهایى جهانى و هالیوود فرهنگسازى آن بیانگر این است که غرب دارد از سینما حداکثر استفاده را مى‏برد، چون برایش استفاده دارد لذا جایگاه ویژه‏اى هم دارد.

با توجه به اهمیت مساله فرهنگ‏سازى که فرمودید، نکته‏اى که معمولا در فرهنگها مطرح است مقوله‏اى به‏نام «مدینه فاضله» و یا «آرمانشهر» است و قطعا غرب هم به‏دنبال ترویج چیزى با این عنوان است. براى عرضه الگوى مطلوب غرب دراین زمینه سینما و رسانه‏هاى تصویرى چه نقشى را ایفا مى‏کنند؟

ما در دهه90 دو اتفاق جدى داشتیم در چارچوب همین آرمانشهرى که غربیها تعقیب مى‏کنند: یکى کاربرد اصطلاح نظم نوین جهانى، (New World Order)  توسط بوش و گفتند ما داریم این را تعقیب مى‏کنیم و یکى هم نظریه پایان تاریخ فوکویاما. در نظریه پایان تاریخ فوکویاما مى‏گوید: دموکراسى لیبرال آرزوى نهایى است که با فروپاشى رقیب سرسخت لیبرالها که کمونیسم بود، ما داریم وارد این فضا مى‏شویم و تاریخ دارد عملا پروسه تکاملى خودش را درحد نهایى‏اش طى مى‏کند. این دو مساله به‏نحوى از نیت‏سیاسى غرب در Globalization جهانى شدن و در ایجاد یک فرهنگ جهانى و تحمیل آن بر جهان پرده برداشت. مى‏خواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که رسانه‏ها مهمترین و اصلى‏ترین ابزار تسلط فرهنگى غرب محسوب مى‏شوند چون اولا تصویر یک زبان بین‏المللى است. ما در زبان مشکل داریم. مثلا یک آفریقایى اگر زبان انگلیسى نداند نمى‏تواند با فرهنگ غرب ارتباط برقرار کند. ولى ازطریق تصویر چرا.

اخیرا در یکى از روزنامه‏ها گزارشى خواندم با عنوان مسجد و ماهواره که بررسى کرده بود تاثیر ماهواره را در فرهنگ مراکش به‏عنوان یک کشور مسلمان، نتایجى که گرفته بود وحشتناک بود، نسبت‏ به آن مبانى ارزشى که ما داریم.

مى‏خواهم این نکته را خدمتتان عرض کنم که غرب مدینه فاضله‏اى در ذهن خودش ساخته، گرچه در خود غرب هم این مدینه فاضله منتقدان جدى خودش را دارد مثل «آلن دومینو»، «برژینسکى‏» و «روژه گارودى» هم به‏عنوان یک مسلمان. ولى واقعیت قضیه این است که آن کسانى که دارند برنامه‏ریزى مى‏کنند در این قلمرو اینها دنبال اهداف و منافع خاص خودشان هستند و سعى مى‏کنند که این مدینه فاضله را فقط و فقط ازطریق تصویر به‏وجود بیاورند. الان مقاله و سخنرانى جواب نمى‏دهد. سمینارهاى تخصصى شاید روشنفکران جهان سومى را مجاب کند اما غرب یکى از اهداف اصلى‏اش جلب افکار عمومى است. در فضایى که دموکراسى اصل مى‏شود راى عمومى قدرت‏ساز است ‏به ‏همین دلیل شما باید روى راى عمومى کار بکنید، روى جلب آراء عمومى باید کار کنید، لذا او هدف جدى‏اش را جلب افکار عمومى قرار داده و فیلمها دارند در این قلمرو آن‏کار را مى‏کنند، شما اگر به مجموعه فیلمهایى که در این دو دهه بویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده نگاه کنید این مساله کاملا ملموس است. اجازه بدهید من یک مثال مصداقى مشخص بزنم.

آمریکایى‏ها فیلمى ساخته‏اند به اسم روز استقلال، .(Independence day) این فیلم از لحاظ جلوه‏هاى ویژه، (Special effect) بسیار بالاست و خیلى هم در آمریکا مطرح شد و در جهان هم روى آن خیلى تبلیغ شد. چهارم ژوئیه در تقویم آمریکایى روز استقلال آنها محسوب مى‏شود. در این فیلم یک گروه فضایى به کره زمین حمله مى‏کنند و امریکایى‏ها دفاع مى‏کنند، در نهایت در روز استقلال اینها دشمنان را دفع مى‏کنند. خیلى‏ها این فیلم را به‏عنوان action و با جلوه‏هاى ویژه برتر گرفتند اما به پیامى که این فیلم داشت اصلا توجه نشد.

پیام این بود که آمریکا و نظام فرهنگى حاکم بر غرب تنها سیستمى است که جهان را از خطراتى که وجود دارد حفظ مى‏کند و این پیام را در اکثر فیلمها ترویج و تبلیغ مى‏کند، حتى در فیلمى که اخیرا تلویزیون ما (احتمالا در ایام نوروز79) نشان داده شد که باز هم آدم فضایى‏ها حمله مى‏کنند، آمریکایى مردم را نجات مى‏دهند. در فیلم پیشگوئیهاى نوستر آداموس که حتما بحثمان به آن خواهد رسید این امریکاست که مقابل مسلمانها مى‏ایستد یا مثلا بازى کامپیوترى خیلى مشهور «یا مهدى‏» که اسم اصلى‏اش Gulf inferno Persian  جهنم خلیج فارس است .خلیج فارس را مرکز حرکتهاى تروریستى جهان جلوه مى‏دهد. ما در بعد روانشناسى مى‏گوئیم این بازى افراد را نسبت ‏به امام زمان و لفظ «یا مهدى» شرطى مى‏کند ولى وقتى باطن قضیه را نگاه مى‏کنید مى‏بینید پیام دیگرى هم دارد و آن این است که وقتى خلیج فارس مرکز حرکتهاى تروریستى جهان مى‏شود حضور نظامى امریکا در خلیج فارس توجیه مى‏شود. غرب یکى از کارهایش این است که قبل از اینکه به عملیات گسترده دست‏بزند ازطریق رسانه‏ها کار خودش را توجیه مى‏کند. شما جریان خلیج فارس را ببینید، ما یک بحث‏بسیار مهمى را درباره بحران خلیج فارس داشتیم که گفتند جنگ رسانه‏هاست، نه جنگ تسلیحات. سى . ان. ان، (CNN) نقش بسیار جدى داشت، وقتى که فضا دارد وارد چنین قلمرویى مى‏شود، رسانه‏ها در پیاده‏کردن اهداف غرب نقش جدى دارند.

مثال ملموس دیگرى را خدمتتان عرض کنم. ما الان جنگى را در نظام جنگهاى مدرن داریم: جنگ اینترنت و الکترونیک، به‏عنوان مثال یکى دوماه پیش بود که اسرائیلیها سایت‏حزب‏الله را شکسته بودند و پرچم اسرائیل را در سایت آنها گذاشته بودند و کارى که حزب‏اللهى‏ها کرده بودند خیلى جالب بود، آنها آمده بودند ساعتها کنگره «کنست‏» اسرائیل و مراکز حساس اسرائیل را اشغال کرده بودند، یعنى بلافاصله جواب داده بودند و پاتک کرده بودند. لذا مى‏بینید اصلا فضاى جنگها، برخوردها و تاثیرگذارى در جهان دارد عوض مى‏شود و من در قلمروهاى مختلف که بررسى کرده‏ام دیده‏ام که در اکثریت این قلمروها تصویر است که حرف اول را مى‏زند، همه مى‏خواهند مخاطب را جلب کنند آن هم به بهترین و جذابترین شکل که تصویر است. یک جمله خدمتتان عرض کنم که عصاره بحثم و جواب کلى سؤال شما باشد که غربیها اولا قطعا مدینه فاضله دارند، این مدینه فاضله را دارند ذکر مى‏کنند که همان دموکراسى لیبرال است.

وقتى تافلر در کتاب «جابجایى قدرت» خودش مى‏گوید:«بسیارى از فرهنگها و مردم جهان تشنه اقتباس از زندگى، مد و فرهنگ غربى هستند» (که من روى این اصطلاح تکیه مى‏کنم) دارد به‏نحوى تبلیغ مى‏کند گرچه برخوردش نقادانه است ولى بطن این نقادى از لحاظ روانشناسى متهم است و در اصل تبلیغ است.

ثانیا، بستر این جهانى سازى و این معنا که جهان را تحت این مدینه فاضله تسخیر کنند رسانه‏ها هستند. من در همین فضا یک نکته مهم دیگر را عرض کنم که باز مصداقى است. ما در سال  2000 فیلم دیگرى داشتیم در هالیوود با عنوان ماتریکس، .(Matrix)  این فیلم فروش و استقبال غیرمنتظره‏اى داشت.

چهار جایزه اسکار گرفت، به ‏دلیل اینکه جلوه‏هاى ویژه و بهترین تدوین صدا و مواردى از این قبیل داشت. من در دانشگاههاى کشور بحثى تحت عنوان «هویت انسان فردا» داشتم و بعد از آن نقد و نمایش ماتریکس و اخیرا این برنامه را در دانشگاه تهران داشتیم. نکته مهمى که در چارچوب بحث ما از این فیلم وجود دارد این است که در این فیلم هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده زیر سؤال مى‏رود. اما نجاتى که براى فرار از این بحران ذکر مى‏شود شهرى است‏به‏اسمZion  صهیون یعنى شما در این فیلم پنج، شش بار کلمه صهیون را مى‏شنوید با اصطلاح لاتین آن و با چهره شهر منجى. یعنى تصویرى که ارائه مى‏شود این است که فقط یکجاست که در آنجا مى‏توانید نجات پیدا کنید، چه در قلمرو ماده و چه معنا و آن Zion است.

مى‏خواهم عرض کنم که وقتى شما مى‏بینید که ماتریکس ساخته مى‏شود و در جهان آن را در بوق و کرنا مى‏کنند، جلوه‏هاى ویژه بسیار عظیمى درآن به‏کار مى‏رود که واقعا حیرت‏انگیز و بسیار جالب است، اما برفراز این معانى صهیون قرار داده مى‏شود یعنى اینکه براى غرب جا انداختن مساله مدینه فاضله مهم است و بسترش را تصویر برگزیده است. مگر در دهه 50 میلیونها دلار در صحراها خرج ساختن فیلمهاى پرخرجى مثل «بن‏هور» و «ده فرمان موسى» نشد؟ الان این مساله براى ما دارد کشف مى‏شود که در آن زمان اسرائیل مشکل مشروعیت را داشت و مشکل مشروعیت را فقط تصویر حل مى‏کرد. سینماها هم پر مى‏شد، خبرى خواندم که وقتى فیلم بن‏هور وارد ایران شد، (حالا چطور اسرائیل با رژیم تماس گرفته بود نمى‏دانم) بسرعت ترجمه شد. یعنى در تاریخ سینماى ایران فیلمى که بسرعت و در کمترین زمان ترجمه و دیالوگهاى آن جهت ارائه آماده شد، فیلم بن‏هور بود و بعد هم ده ‏فرمان. اسرائیل قدرت تصویر را شناخت و از سیستم سینما استفاده کرد و خود را جا انداخت. این مثالها بحث را براى خواننده ملموس مى‏کند. من یک سخنرانى در دانشگاه شیراز داشتم، سال 77 که بحثم مهدویت و غرب بود - بحثى که در جاهاى مختلف دارم- در آنجا از کنفرانس سال 1984 تل‏آویو (1)  پرده برداشتم و سیاستهایى که اینها داشتند و بازى کامپیوترى «یا مهدى» را به آنها نشان دادم. چند روز بعدش بخشهاى مهم سخنرانى من و تصاویرى از این بازى در مجله دانشگاه شیراز منتشر مى‏شود و پنج، شش صفحه را به‏خود اختصاص مى‏دهد. این مجله در اینترنت ‏سایت داشت، حدود یکماه بعد تدوین‏کنندگان مجله رفته بودند که مجله خودشان را ورق بزنند دیدند که مثلا از صفحه 4 یکدفعه مى‏رود به صفحه 11، یعنى بررسیهایى که کرده بودند دیدند که سیستمى (که آنها حدس مى‏زدند اسرائیل بوده) سایت را شکسته و وارد آن شده بود و این چند صفحه را حذف کرده بود. چرا؟ چون اینترنت جهانى است. یعنى اینقدر براى آنها رسانه‏ها مهم است.

با توجه به مطرح بودن بحث آینده جهان در صحبتهاى اندیشمندان مختلف غربى نظیر هانتینگتون و فوکویاما و... و مساله آرماگدون، (Armageddon) یا نبرد آخرالزمان، دیدگاه غرب نسبت ‏به مساله آخرالزمان چیست و چطور مى‏توان این نظریه‏پردازى را در صحنه عمل سیاسى و نظامى و فرهنگى و سینمایى دید؟

به نکته مهمى اشاره کردید. اگر شما به تاریخ سینما مراجعه کنید از تقریبا 1964، 1965 (غیر از مساله اسرائیل که مربوط به دهه 50 است و به فیلم بن‏هور یازده اسکار دادند) سینما وارد مرحله جدیدى مى‏شود که این مرحله توجیه‏کننده افزایش قدرت تسلیحاتى شرق و غرب است، یعنى از آن موقع فیلمها مى‏روند سراغ بشقاب‏پرنده‏ها و موجودات فضایى مثل فیلمهاى جنگ ستارگان، (Jour locus)  که از همان موقع شروع شد، بعد کشف شد که شرق و غرب که این فیلمها را مى‏سازند تعمد دارند. اگر انسان نسبت ‏به یک قدرت فضایى بسیار قدرتمند ترسانده مى‏شد تلاش در جهت افزایش قدرت تسلیحاتى شرق وغرب توجیه مى‏شد و توجیه هم شد.

پایان بخش اول

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی