مهدویت و سینمای هالیوود - بخش دوم
مهدویت و سینمای هالیوود
فیلمسازان آمریکایى مهدویت را نشانه گرفتهاند
یک دروغ اگر به حد تواتر برسد مىشود حقیقت. وقتى دهنفر هى بیایند یک دروغ را تکرار کنند، انسان از لحاظ روانى تکان مىخورد. فیلمهاى مختلف وقتى بینندگان را مىترساندند توصیه مىکردند که ما باید این فضا را رشد بدهیم. پس اینکه ذهن طراح غرب در جهت شیوع مطلوبهاى خودش و جا انداختن آن در سطح جهان با تصویر مساله کاملا روشنى است. چرا که نیازى به ایجاد رابطه ندارد. تاریخ سینما و همچنین گذر زمان و پرده برداشتن اهداف پشت پرده غرب این را روشن مىکند. اما این موضوع چه ارتباطى با بحثهاى آخرالزمانى (فیوچریسم) که مثل تافلر و فوکویاما، هانیتنگتون و برژینسیکى و... مطرح مىکنند، دارد؟
واقعیت قضیه این است که بحث آیندهگرایى در غرب خیلى جدى است و بهعبارتى جدىتر از فضاى ما و علتش هم این است که ما با مساله انتظار در بعد مذهبى و دینى خودمان روبرو مىشویم، حضرت امام زمان، علیهالسلام، در قلمرو دینى ما حضور دارد. من البته حالا یک بحثى را خدمتتان ارائه مىدهم که این مطلب در تمامى ابعاد سیاسى و اجتماعى و فرهنگى شیعه ناب حضور دارد ولى در ذهن عامه وقتى بعد مذهبى مطرح است امام زمان، علیهالسلام، مطرح است، در بعد سیاسى و اجتماعى و علمى دیگر مطرح نیست. اما در غرب بحث آینده نگرى در تمامى ابعاد فوقالعاده جدى است به همین دلیل متفکران بخش مهمى از افکارشان را صرف این مىکنند، چرا؟ چون قلمرو Scientificعلمى غرب بالاست. شما در علوم تجربى وقتى به دو تا فرمول برسید مىتوانید پیشبینى کنید. یعنى با چهار مورد استقراء وقتى آزمایش کردید و به یک نتیجه رسیدید قانون مىسازید که پس در این شرایط اگر چنین بشود، چنان مىشود این «مىشود» امرى آیندهاى است، امر زمانى فراحال و فراگذشته است. در ذات تمدنهاى بشدت علمگرا متاثر از آیندهنگرى و پیشبینى علم فىنفسه روانشناسى وجامعهشناسى و سیاست و ... آن جامعه هم آیندهنگر مىشود و دنبال سیستمهایى مىگردد که به آینده نفوذ کند. فیلمى دارند آمریکائیها که بسیار هم قوى هستبه اسم Goast روح که ترجمه دقیقش در فارسى مىشود «شبح». این فیلم چند اسکار گرفت و خیلى مطرح شد و در میان دبیرستانیهاى خود ما هم خیلى سر و صدا کرد، چون خیلىها از آنها مىگفتند ما کلام معلم را وقتى سر کلاس راجع به روح حرف مىزد متوجه نشدیم، این را دیدیم و فهمیدیم نباید گناه بکنیم. اینقدر این فیلم تاثیر داشت. شما اگر کتاب «سیاحت غرب» آقا نجفى قوچانى را خوانده باشید و این فیلم را ببینید، مىبینید که یکى هستند. این فیلم در ابتدایش یک تصویر وجود دارد (نمادشناسى در سینما) که سه چهار نفر دارند دیوارى را تخریب مىکنند. دیوار تاریخ است و پشت دیوار رمز و راز زیاد است فضاهاى مهآلود و مبهم زیاد داریم. مىگوید انسان معاصر شیداى شکستن این دیوار و ادراک اتفاقات آن طرف دیوار است. در عالم روح، مىخواهم بگویم عین این ادراک را نسبتبه آینده دارند. غرب خیلى جالب است که مىخواهد به آینده نفوذ کند و به یک عبارت چون قدرت علمى دارد مىخواهد آینده را خودش بسازد. اینکه مىبینید اینها گرایش به آینده دارند بخشى از آن تاثیر ذاتى علم تجربى است و بخش دیگر آن توجه به اهداف سیاسى است. یعنى اگر بتوانید آینده را پیشبینى کنید مىتوانید خودتان هم آن را بسازید، چیزى که در «نوسترآداموس» آن را ترویج مىکنند. مىگویند یک چنین چیزى محقق خواهد شد، اما ما مىتوانیم تغییرش بدهیم. لذا یکى برمىگردد به ذات علم که من خیلى مختصر عرض کردم و درجاى خودش واقعا بحثبلندى دارد، بخش دوم اینکه آیندهنگرى در ذهنیت اندیشمندان غربى جدى است، مساله مذهب است. شما به کارکرد افرادى مثل «جرى فالول» در غرب نگاه کنید. مؤسسه کلوپ اخلاقى. گرچه در مورد خود فالول بحث هست که خودم دیدهام بهنحوى دارد صهیونیسم را توجیه مىکند. ولى آمارگیرىهایى که اینها مىکنند مثلا در کتاب «اراده خداوند» بخشى از این آمارگیرىها آمده است به نحوى دارد به طور غیرمستقیم براى ما که مىخواهیم از غرب اطلاعاتى داشته باشیم پرده برمىدارد، از افکار عمومى غرب. مثلا من طى بررسیهایى که کردهام ( سالهاى پایان هر هزاره در اکثر تمدنها اتفاق براین است که یکسرى تحولاتى رخ مىدهد) 61 فرقه منتظر ظهور عیسى مسیح در سال 2000 بودند، یهودیها آمده بودند در دروازه شرقى بیتالمقدس دوربین گذاشته بودند که حضرت مسیح اگر نزول اجلال کردند از آنجا فیلمش را بگیرند. پس این خیلى برایشان ملموس است. یعنى یکى از بعد مذهبى، یکى از بعد علمى مساله آینده و انتظار و اتفاقاتى که در آینده مىافتد براى اینها خیلى مهم است.
یک نکته دیگر را هم خدمتتان عرض کنم: ما دو جور تمدن در جهان داریم. مىخواهم آیندهنگرى غرب را که در حقیقت هویت فکرى غرب را تشکیل مىدهد تبیین کنم و بعد ارتباطش بدهم با همان رسانهها و حلقههایى که شما فرمودید. یکجور تمدن ما در جهان داریم که گذشته خودش را نقد کرده و سعى مىکند امروزش را بفهمد و بهاستقبال فردا مىرود این در اهداف خودش موفق است. غرب در این چارچوب دارد اینگونه عمل مىکند.
وقتى «کانت» مىآید عقل نقاد را پیش مىکشد، همه چیز را در بوته نقد قرار مىدهد و شما وقتى نقد بکنید مىتوانید سره را از ناسره تشخیص بدهید. البته جهت مهم است، هدف خیلى مهم است، چون نقد اگر در بستر عریان بخواهد بررسى شود، نتیجهاى ندارد ولى در فضاى خودش خیلى مؤثر است. از تلویزیون ایران یک فیلم دیدم که در شهر کوچکى زن و شوهر مهندسى شوراى شهر را مىخواستند مجاب بکنند که ما باید در فرودگاه خودمان سیستم امنیتى پیشگیرى ایجاد بکنیم تا اگر هواپیمایى سقوط کرد، تلفات را ما مثلا از 100 به 20 برسانیم و شوراى شهر نمىفهمید و مىگفت آقا حالا تا کى چنین اتفاقى بیفتد (مىخواهم از این بحث نتیجه مهمى بگیرم)، اما اینها قبولاندند. این سیستم تعبیه شد، اتفاقا هواپیما سقوط کرد و 100 رسید به 20 مىخواهم این نکته را عرض کنم که تمدن امروز این مشکل را حل کرده، البته در بعد تکنولوژى، و گرنه در بعد اخلاقى که فاجعه است و دارد وارد آینده مىشود. نفوذ در آینده نهتنها گرایش فطرى آنها که گرایش ما هم هست.
مجموعه این قضایا یک پیوند ایجاد مىکند بین نظریهپردازان، سیاستبازان و تصویربرداران غرب. مثلا آقاى گاسپار وان برگر (وزیر دفاع سابق امریکا) کتاب Next war جنگ بعدى خودش را مىنویسد، بخشى از آن را به سال 99 و 2000 و بخشى از آن را به ظهور محمد منتظرى در ایران اختصاص مىدهد و چیزهایى را که نوسترآداموس گفته بوده مجددا زنده مىکند.
چرا علیرغم ریشهدار بودن بحث مهدویت و آیندهگرایى در اعتقادات ما، این بحث چندان اثر عملى در زندگى فردى و اجتماعى ما ندارد، ولى بهخلاف ما در غرب قضیه کاملا برعکس است. چکار کنیم که این جلوههاى عملى دیده شود؟
اگر من، شیعه را بخواهم بهصورت اصیل بررسى کنم، تنها تمدنى است که این منجى و موعودش یک موجود زنده عینى است، برخلاف تمدنهاى دیگر. من این را مفصل در بحثهاى دانشگاهى و یکى از کتابها باز کردهام. شما مىدانید که بودائیها و هندیها «گوتمه» یا بوداى پنجم را و زرتشتیها «سوشیانت» را دارند و مسیحیها معتقدند عیسى مجددا برمىگردد، یهودیها مىگویند عیساى واقعى هنوز نیامده است و ما هم که داریم. حتى بحث فیوچریسم اینقدر جدى است که مدینه فاضلهاى که مارکسیستها دارند جامعه بىطبقه کمون ثانویه به نحوى همان انتظار آینده سبز است. این مساله در همه تمدنها هست اما در تمدن شیعه خیلى عینى است، یعنى تمدن هویتش با آن نفس مىکشد، اما این استثناست و قاعده نیست، من این را یک مقدارى بازش بکنم. تمدنهاى دیگرمنجىشان را قاب کردهاند و زدهاند سینه آسمان، یعنى یک موجود ذهنى است، اعتقاد هست، اما عینى نیست یعنى در زندگى تجلى ندارد، برخلاف موعود و منجى شیعه که کاملا عینى است. منتهى ما نیاز به مترجمانى داریم که این تجلى باطنى مذهب شیعه را بیاورد و وارد جامعه کند.
مشکل ما در این قلمرو و این فضاست.
شما مىدانید دلیل حجیت اجماع در شیعه برخلاف اهل سنتحضور معصوم، علیهالسلام، است. این را اگر از لحاظ روانشناسى مذهب با دیدگاه «میرچاالیاده» و اصول دینشناسى معاصر نگاه کنیم مىشود حضور زنده، یعنى معتقد است که این موجود زنده در این قلمرو کمکش مىکند. خیلى مهم است از لحاظ روانشناسى.
درمورد فقهش ما چقدر حدیث داریم که حضرت وارد شدند دست گرفتند، منجمله آن جریان شیخ مفید و آن شخصى که زن باردارش فوت کرده بود.
در مساله سیاست هم همینطور. شما ببینید حضور امام زمان، علیهالسلام، در پیروزى انقلاب اسلامى ایران. بحثهایى که مثلا میشل فوکو و کلر بریر و دیگران دارند، امام حسین، علیهالسلام، و بعد امام زمان، علیهالسلام، را مطرح مىکنند، بعد در کنفرانس تلآویو افرادى مثل برنارد لوئیس، مایکل ام . جى . جنشر، برونبرگ، مارتین کرامر روى این بحثخیلى تکیه مىکنند، اصلا ویتسیاسى شیعه بهدلیل اعتقاد به منجى است. جمله بسیار مشهورى دارند که «اینها به اسم امام حسین، علیهالسلام، قیام مىکنند و بهاسم امام زمان، علیهالسلام، قیامشان را حفظ مىکنند»
به این مثال توجه کنید: در 19 بهمن سال 57 که رژیم شاه حکومت نظامى را از ساعت 4 بعد از ظهر اعلام کرده بود، مرحوم طالقانى با مدرسه رفاه تماس مىگیرد که بهامام بگویید: چه باید کرد؟ امام مىفرمایند: به ایشان بگویید که به مردم بگویند به خیابانها بیایند.
مرحوم طالقانى شروع مىکند به گریه کردن که آیا این سید مىداند چه مىکند؟ رژیم مردم را قتلعام مىکند و ... امام مىگوید بهایشان بگوئید: این حکم مال من نیست. من در مساله سیاسى، بهعنوان کسى که سعى مىکند با مبانى دینىاش برخورد استدلالى بکند، وقتى به این قضیه نگاه مىکنم مىتوانم بپذیرم که امام، با یک بعد دیگر مساله را حل مىکند و آن جمله مهم که«بگوئید حکم من نیست»، یعنى حضور امام زمان، علیهالسلام، براى ما در بطن سیاست، فقه و اصول ما یک حضور واقعا زنده و عینى است. اما این را فقط اهل فن مىدانند. شیعه در ترجمه معانى خودش به زبان روز مشکل دارد.
من یک بحثى داشتم در جمع حوزویان و مبلغانى که مىرفتند براى کشور گفتم شما بیان را عرض بر معنا نگیرید، جزء ذات بگیرید. یعنى بیان معنا جزئى از ذات معناست. فلذا روى چگونگى معنا هم ما باید کار کنیم، ما به یک سیستمى نیاز داریم، همین کارى که شما به دنبالش هستید. یعنى من واقعا وقتى شنیدم که یک مجله تخصصى دارد اینکار را مىکند که جایش واقعا خالى بود خیلى خوشحال شدم، مىدانید هویتشیعه به امام زمان، علیهالسلام، است، تنها معصوم زنده که امید و هویت ماست. این مساله خیلى احتیاج به کار کردن دارد. حوزه و دانشگاه و سیستم اجرایى کشور که امکانات دارند باید اینکاررا بکنند و این را مبدل به قاعده بکنند یعنى آنچه که در بطن شیعه جریان دارد این را یکجورى دربیاوریم که شخص عامى هم بداند حضور امام زمان، علیهالسلام، در سیاست چقدر است. غرب این را فهمید. کنفرانس تلآویو را براى چه گذاشت؟
رسما مارتین کرامر مىگوید: ما این را گذاشتیم که ریشهها و مبانى انقلاب ایران را و آثار و نتایج آن را در جهان بررسى کنیم، به نگاه سرخ شیعیان یعنى عاشورا و نگاه سبزشان یعنى انتظار مىرسند. ما برخلاف غربیها این معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نکردهایم. ما نیاز به حکیم داریم، فعل حکیم ترجمه و تنزیل و تمثیل معناست. ما الان بزرگانى را داریم که خیلى عالى مىفهمند، ولى نمىتوانند با عوام رابطه ایجاد کنند، ما به یک واسطه نیاز داریم که هم حامل و جامع معنا باشد و هم قدرت تبیین معنا را براى بىسوادان داشته باشند. یعنى شیعه باید روى مساله عرضه معانى و مبانى خودش باید خیلى کار کند.
غرب قدرتش به بیانش است نه محتوایش. باور کنید بزرگترین متفکران غرب را بیاورید یکساعت به طور جدى با متفکران ما بنشینند و بحث کنند شکستخواهند خورد. چرا گفتگوى تمدنها امروز دنیا به خستگى رسیده، یکى از ویژگیهاى لذت جسمى این است که انسان پس از مدتى به خستگى مىرسد. یک وقتى در امریکا اعلام شد که مىخواهیم تظاهرات کنیم براى اینکه خدا برگردد. پذیرفته شد، چون نگاه آنها به تمدنهاى شرقى بویژه اسلامى یکجور دیگر است، بهدلیل اینکه مىدانند اینجا محتوا هست.
«موریس بوکاى» کتابى دارد بررسى تطبیقى میان انجیل و عهدین و قرآن. شما آن کتاب را بخوانید، ذکر مىکند که در این فضا چه خبر است. مثلا پروفسور حسابى در یکى از مصاحبههایش مىگفت من در یکى از آزمایشگاههاى پیشرفته غرب، قرآن دیدم. پرسیدم مسلمانید؟ گفتند نه، ما داریم از این کتاب یک چیزهایى درمىآوریم که شما حالاها باید دراین مسیر بدوید. ببینید محتوا ندارد ولى قدرت بیانش بسیار عالى است. تفاوت ما با غرب این است که او فاقد محتوایى است که بیان بسیار قوى دارد وگاهى بیان بسیار قوى محتواى خالى را جبران مىکند و ما محتواى بسیار بلندى داریم، اما قدرت ترجمه و بیانش را نداریم. شما روى این فضا اگر بشود کار بکنید خیلى خوب است. یک کسانى باید تربیت بشوند که در نگاه به شیعه عمقنگرى داشته باشند، بیایند از دیدگاه «میرچاالیاده» استفاده بکنند.
ما خیلى چیزها را همیشه مىبینیم اما چون بهاین دیدن عادت کردهایم دیگر به رمز و رازش پى نمىبریم. گاهى شما براى ادراک کامل باید جایت را عوض کنى. من این را دیروز در سمینارى در ایلام بحث کردم که درمورد حضرت على، علیهالسلام، بود. گاهى براى ادراک على، علیهالسلام، باید فاصله بگیرى تا بتوانى از بیرون او را ببینى که تو چى دارى؟ ما چون عاشقى مىکنیم نمىدانیم حامل چى هستیم. در بعد اعتقادى این مىشود دیگر. ما ادراک ادراک باید داشته باشیم.
نیمکره راست مغزمان باید بگوید چه داریم. من وقتى بدانم چه دارم حافظش هم هستم، مسلمین اگر نمىفهمند که سرمایهشان دارد به تاراج مىرود مال بىعرضگىشان نیست، نمىدانند چه دارند. مدرک ادراک ادراکات در این قلمرو ندارند. ما اگر در این فضا بیائیم واقعا کار بکنیم فاصله بگیریم از این زاویه و از زوایاى متعدد نگاه کنیم. صرفا بررسى احادیث نباشد. امام زمان، علیهالسلام، در «فیوچریسم» غربى بررسى تطبیقى بشود با گوتمه با مسیح هم همینطور.
من در محرم و عاشورا یک بحث دارم که عنوانش این است «از جرجرو تا کربلا» در دانشگاههاى هنر کشور که دنبال بحث نو هستند از این زاویه به مساله نگاه کنیم. همان بحث روحانى بالاى منبر است. من زاویه دید را عوض کردهام، تصور مىشود که بحث جدیدى است وقتى ما از این زاویه دید به آن نگاه مىکنیم. من تصور مىکنم اگر نسبتبه بحث مهدویت و موعود چنین جایگاهى را پیداکنیم روى آن کار کنیم و نیرو تربیت کنیم، قطعا مىتوان از ابزار و تکنیک غرب هم استفاده کرد. شما اگر حامل معنا باشید مرعوب ابزار نمىشوید. این خیلى مهم است آنکه حامل معنا باشد از ابزار استفاده مىکند، حامل ابزار مىشود نه محمول ابزار.
ما مىتوانیم از ابزار آنها هم استفاده کنیم بعد امام زمان، علیهالسلام، را جا بیندازیم. بیان مهم است. غرب اگر مىبینید روى این مسائل دغدغه دارد و دارد کار مىکند اولا، اهداف خاص خودش را دارد، ثانیا، جلوههاى افکار عمومى را دارد متجلى مىکند و ثالثا، مىداند که خیلى از معانى را مىتواند اینجا به دست بیاورد.
پىنوشتها: