خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

یا مهدی........

هر کجا سلطان هست ، دورش سپاه و لشگر است......

پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است ......

با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور ........

بهترین سلطان عالم از همه تنها تر است......

برای او این گونه مینویسیم و به منتظرانش نهیب میزنیم و انها را چشم انتظار میخوانیم اما بهتر نیست به مهدی زهرا بگوییم...

کجاست منتظر تو ........؟؟؟؟

چه انتظار غریبی ....!!!!!!

تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی...!!!!

عجیب تر که چه راحت نبودنت شده عادت .....

چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت.......

چه بی خیال نشستیم .....

چه کوششی.....؟؟؟؟؟

چه وفایی.....؟؟؟؟؟؟؟

فقط نشستم و گفتم:::

خدا کند که بیایی.........

  • علی آقاجانی
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم روزی که نه زود است و نه دیر،مهربانی حاکم کل مناطق می شود.

************************************************************
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده...
زمین شوق تکامل دارد

  • علی آقاجانی

« اشک‏های دل‏تنگی »

تا خار غم عشقت آویخته در دامن *** کوته نظری باشد رفتن به گلستان‏ها
تمام کوچه‏های فراق را گشتم. همه دشت‏های هجران را دویدم و در سراسر جویبار انتظار را جاری شدم و همه جمعه‏ها را ندبه‏کنان، دست به دامن نشانه‏های ظهور و آمدنت زدم و خانه دلم را برای ضیافتت، غبار روبی کردم و کوچه‏های وجودم را با چراغ پرفروغ دعا و نیایش، آذین بستم و به امید دیدن جلوه‏ای از جمال دل‏آرایت، غسل در زلال اشک‏های دلتنگی‏ام کردم.
چون نی، از درد جدایی ناله سر د ادم و از آستان خدای بی‏نیاز، برای فرجت دعا کردم.
بر آی ای صبح روشن دل خدا را *** که بس تاریک می‏بینم شب هجر
خدایا! این شب تار و نفس‏گیر دوری کی سر خواهد آمد و آفتاب حسن (یوسف فاطمه علیهاالسلام )، کی از پشت سلسله کوه‏های بلند انتظار، بیرون می‏آید؟

  • علی آقاجانی

دلم تنگه آقا!!!

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

  • علی آقاجانی

« کشتی دعا »

اگر با شامه باورهامان بوی حضورت را احساس نمی‏کردیم،
اگر نام و القاب تو را در آئینه طنین سخنان محمد (ص) ، در کوه انتظار نمی‏دیدیم،
اگر در بیت‏الاحزانِ ناله‏های مادرت، پژواک کمک‏خواهی از تو را نشنیده بودیم،
اگر عطش زیارت تو را در ثانیه ثانیه چشمان امید ائمه‏اطهار علیه‏السلام مشاهده نکرده بودیم،
اگر قرآن شریف، خبر از پایان شاد و خوش شاهنامه هستی نداده بود،
اگر ما مأمور نشده بودیم که در توفان حرمان و گرداب هجران، در کشتی چند طبقه دعا، عمل نیک و انتظار بنشینیم و زخم فراق و سوز اشتیاق را با مرهم ندبه‏ها و گریه‏های خود التیام بخشیم.
و اگر عکس آمدنت را در تالار جان‏ها و عصاره زمان، با چشم خود نمی‏دیدیم، باور کن که در بلای دوری و جفای مهجوری، قالب امید تهی کرده بودیم و در بستر احتضار یأس خوابیده بودیم و یقین بدان که گرگ یأس، با دندان تیز ناامیدی، قلب انتظارمان را دریده بود، لشکر غم و سپاه ستم، تک تک سنگرهای عقایدمان را فتح کرده بود، باد استعمار، با داس تهاجم فرهنگی‏اش، همه گل‏های ندبه‏ها و ریحان‏های خوشبوی ارزش‏های ما را چیده بود و درخت ایمان، از ترس تبر تیز تزویرها و تهدیدها چون بید به خود می‏لرزید.
آری! تنها یاد تو و آرزوی دیدار تو می‏تواند به دادکشتی وامانده دل برسد و می‏رسد؛ کشتی‏ای که در غروب غربت‏ها و جمعه‏ها، لنگر حزن تا عمق یأس می‏اندازند و اکنون، به امید نجات از گرداب ناآرام هجران و امان از آتش و دود زمان، حرز «دعای غریق» را به گردن و ردها و لب‏هایمان آویزان کرده‏ایم، و برای رسیدن به ساحل وصل تو، دست به تخته پاره توسل‏هامان در دریای پر تلاطم فراق زده‏ایم.
آقا جان!
تا کی، منتظرانت، با قدح انتظار، معجون غصه و اشک بنوشند؟!
چقدر با نابسامانی هجران بسازند؟! ای کاش مادر هستی، فراق را نمی‏زاد و گل زندگی، هیچ‏گاه خاز جدائی نمی‏رویاند.
فریاد که چون شرح، فراق تو نویسم *** فریاد برآید ز دل هرکه بخواند

  • علی آقاجانی

یابن الحسن !

از هجر تو طبیعت ما گریه می کند.
چشم تمام آینه ها گریه می کند.
چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است.
گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند.
پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است.
دارد به اشک و دعا گریه می کند.
در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای
دارد کنار دست جدا گریه می کند
گودال سرخ روز عطش نعره می کشد
از روضه های خون خدا گریه می کند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
سالهای پیش بال آسمانی داشتیم
بال کبوتر کران تا بی کرانی داشتیم
میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم
چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم
روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم
نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم
صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه
روی پشت بامها صوت اذانی داشتیم
گاه پاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیه‌هامان گای آقا می گذشت
آی مردم!یک زمان صاحب زمانی داشتیم
پر نداریم و دل بپُر نداریم و...فقط
یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم
  • علی آقاجانی

مراتب انتظار فرج
برای حالت انتظار فرج و گشایش در امور،سلسله مراتبی وجود دارد که با توجّه به نوع مشکلی که چشم به راه حل آن هستیم ،تنظیم می گردد.

1. انتظار در جهت گشایش امور شخصی

اوّلین و ضعیف ترین مراتب انتظار ،انتظار برای گشایش در امور شخصی خود و فتح و فرج غصّه ها و ناگواری های فردی می باشد . البتّه همین امور شخصی گاهی غصّه های زندگی مادّی و امور عادّی خود است و گاهی دردها و غصّه های معنوی که انسان در دل دارد و خواستار گشایش آن با فرج امام زمان (ع)است. وجود مبارک حضرت مهدی (ع)در توقیع شریفی که به محمّد بن عثمان العمری ارسال داشتند بعد از جواب سؤالات اسحاق بن یعقوب می فرمایند: «برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج خود شماست »(1). در دعای افتتاح نیز می خوانیم :«خداوندا پراکندگی ما را به وسیله او جمع و گسیختگی مان را دور کن و پریشانی ها را بدو پیوست کن و کمی مان را به وسیله او زیاد کن و ذلّت ما را به وسیله او تبدیل به عزّت کن و...فقر ما را به وسیله او جبران کن و شکاف و تفرقه ما را به او برطرف کن وسختی ما را به وسیله او آسان کن و...».

  • علی آقاجانی
دل نوشته ای به امام زمان (علیه السلام)



او می آید....
یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران
می خواهم از جور زمانه بگویم ، می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام.
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم. از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.
خسته ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.
  • علی آقاجانی

.......... چشم در را ..........

می اید از دور ,مردی ســــواره
برمــرکب عشق, چون ماهپــــــاره

والشمس رویش, واللیـل مویش
گلها همه مســــــت, از رنگ و بویش

عمامه بر سر, مثل پیمبـــــر (ص)
دربازوانــش نیروی حیــــــــــــــــدر(ع)

ازپای تاسر در شور و شین است
برق نگاهش مثل حســــین(ع) است

می اید از دور خوشــــبو تر از یاس
در چشــــم وابرو مانند عبــــــاس (ع)

القصه این مرد امید دلهاســـــــــت
خوشبو تر از یاس فرزند زهراست(س)

  • علی آقاجانی
« مولای آفتاب و آیینه »

«مضی الزمانُ و قلبی یقولُ انک آتی»
ثانیه‏ها، قرن‏هاست در پی تو به گرد خویش می‏چرخند. مؤذن هر روز با صدایی به وسعت نام پروردگار، تو را می‏خواند، و من نیز هر صبح و شام تو را می‏خواهم. سال‏هاست به پرندگان که به سوی افق پرواز می‏کنند، رشک می‏برم؛ به بال‏هایشان، پر پروازشان. پرندگان مهاجر، سال‏های سال است، در پی تو می‏گردند؛ از این به آن سو.
سرنوشت من به انتظار تو گره خورده است. آقاجان، به چشمانم وعده دیدار تو را داده‏ام، که هنوز بیدارند و هم‏چون هزار رونده خاکی به خواب نرفته‏اند؛ به دست‏هایم وعده داده‏ام که با خاک پای تو تیمم خواهند کرد که هم‏چنان رو به سوی آسمان دارند؛ و به پاهایم گفته‏ام که قدم بر جا پای تو می‏گذارند که هم‏چنان در پی تو می‏گردند.
ای صاحب الزمان! هزاران جمع آمدند و غریبانه، آغوش در آغوش غروبی دلگیر گریستند و رفتند و تو را ندیدند.
ای بهانه امید! در انتظار تو بودن، یعنی شانه به شانه امید، از پله‏های زمان بالا رفتن، از ثانیه‏های تردید گذر کردن، دقیقه‏های آرزو را پیمودن، ساعت‏های یقین را پشت سر گذاشتن و به سودای انتظار رسیدن. در انتظار تو بودن؛ یعنی با چشمانی خیس، لبخند بر لب داشتن.
در انتظار تو بودن، یعنی کنار نبودنت، آرام گرفتن و حقیقت را از احساس وجودت رصد کردن.
من انتظار را می‏شمارم، تا آن جا که شماره‏ها به نفس بیفتند، تا خیال تو، تا نور؛ می‏شمارم تا آن جا که تو را در بیداری، در خواب، ببینم؛ تا آن جا که داغ انتظارت را بر پیشانی‏ام حس کنم؛ تا بیایی آقا جان.
روز هم‏چنان در روشنایی خورشید، اعماق را می‏کاود و تو را می‏جوید و در پایان همه خستگی‏هایش به دالان تاریکِ شب می‏رسد و تنها آثار حضور تو را برای زمینیان به ارمغان می‏آورد. ماه و ستاره و ... خستگی‏ناپذیر، قرن‏هاست که چنین می‏کنند.
مهدی جان! ای مولای آفتاب و آینه! می‏آیی.
می‏آیی و شماره‏ها جان می‏گیرند، و من این بار لحظه‏های با تو بودن را می‏شمارم. از پله‏های روزهای انتظار پایین می‏آیم به ساعت‏های ناباوی، به دقیقه‏های حیرت و آن‏گاه به ثانیه‏های همراهی و شوق می‏رسم. چشمانم باز هم خیس خیس می‏شود از شوق و لب‏هایم هم‏چنان خندان به شکرانه دیدارت.
مهدی جان! می‏آیی تا زیباترین نقش را بر بال‏های پرندگان مهاجر منتظر خال کوبی کنی. می‏آیی تا خاک قدم‏هایت بر دستانم بنشیند و پاهایم مسیر درست گام برداشتن را بیابد.
اینک، پرده‏ای از امید بر دریچه انتظارم آویخته‏ام، و هر روز و ساعت به بیکرانه آسمان زل می‏زنم. آری، مهدی(عج) ماهی است که تا ابد پشت ابر پنهان نخواهد ماند؛ او خواهد آمد، در آن لحظه موعود.
«مضی الزمانُ و قلبی یقولُ انک آتی»

  • علی آقاجانی