خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

حضرت باران

حضرت باران! کویرهای تشنه را دریاب که ریشه هایشان خشکیده است. بیابان در بیابان عطش است که سایه می اندازد بر خاک.
صفحه های زمین، ترک برداشته اند. آرمان شهر عدالت را کِی خواهی ساخت؟
مدینه فاضله عشق را کِی به ارمغان خواهی آورد؟
دیو، به درهای بسته می کوبد؛ به پنجره های چوبی؛ به شهر، هجوم آورده است. فرشته ها را پرانده اند از این دیار.
پرهای ریخته در خیابان نوید می دهد که خواهی آمد؛ نوید می دهد که بوی پرواز، خواهد وزید، شوق رهایی، همه گیر خواهد شد.
حضرت باران! بر بالین غنچه های نو رسیده ببار که شمیم شکوفه هاشان را خواهند گستراند و بذر طراوت را خواهند پراکند.
باد، هوای شرجی را با خود خواهد برد؛ کهنگی ها را جمع خواهد کرد از پشت بام ها. رنگ نو شدن خواهد گرفت خانه ها. ناودانها فریاد می زنند، صدای شرشر آب می آید از آسمان. رودخانه ها موج برداشته اند. توفان است شاید!
حضرت باران! چشم های کشاورز، به دست های بی منت توست. دفترچه خشک سالی را ورق بزن! قافله های گم شده را برگردان به شهرشان.
مشعلها کور شده اند؛ شعله ها شیدایی شان را از دست داده اند؛ شب های سیاه را زیر و رو کن.
ببار بر این زاویه های خاک گرفته، بر این ارزش های فراموش شده! ببار بر این کوچه ها که تشنه عدالت علوی اند!
نوای آب آبِ زبان های خشک، به عرش نمی رسد. ندای العطش مستضعفان دنیا یخ بسته است در گلو، حرف ها و دردها را به زنجیر کشیده اند.
حضرت باران! نسیم سحر، عاشقمان کرده است به بوی تو؛ کی خواهی بارید؟ کِی قطره قطره، تن دیوارها را خواهی شست؟
کی خواهی آمد تا جشن باران بگیریم؟

«آیا زمان آن نرسیده بر این زمین مرده بباری؟»

  • علی آقاجانی

بدون شرح

http://zohoor.persiangig.com/image/010.jpg

  • علی آقاجانی

« چشم انتظار باران »

ای صاحب دقیقه‏های انتظار، نمی‏دانم این چندمین جمعه است که از آغاز آشنایی ما می‏گذرد؛ تا یادم می‏آید، چشم انتظار تو بوده‏ام.
مولای من! تو در قله‏ای و من در دامنه ـ وقتی قله‏ها سلام خود را با جریانِ رود به دامنه می‏ریزند، چشم انتظار پیامی ـ علامتی از سوی تواَم تا کوزه تشنگی خود را از خنکای لطیف دیدارت پر کنم؛ گرچه حادثه بزرگ دیدار تو، در عمر من نگنجد. به شوق تو، پیش از قیامت از خاک برخواهم خاست.
«مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی پیش‏تر زانکه چو گردی ز میان برخیزم»

  • علی آقاجانی

مسیحا نفسی امد و رفت

نیمه خرداد یاد آور اتفاقات مهم و تأثیر گذاری در تاریخ چند دهه اخیر ایران می باشد که شاید مهمترین آنها اتفاقات 15 خرداد 1342 هجری خورشیدی ،که سر آغاز نهضت اسلامی ملت بزرگ ایران برای مبارزه با استبداد و ظلم و بر قراری حکومت اسلامی بود، و حادثه غم انگیز رحلت قائد عظیم الشأن انقلاب اسلامی رحمته ا... علیه در سال 1368 هجری خورشیدی ،باشد.

  • علی آقاجانی

«ای کاش پنجره‏ها باز شوند»

چشم‏هایم را می‏بندم. صدای دقیقه‏ها را خوب می‏شنوم. زمان اگرچه تند حرکت می‏کند امّا انگار، ایستاده است. ثانیه‏ها با دقیقه‏ها رقابت می‏کنند امّا هیچ کدام به مقصد نمی‏رسند! هی دور می‏زنند و هی می‏دوند تا شاید به جمعه موعود برسند، جمعه‏ای که از پس آن تمام دلهره‏های رسیدن، تمام می‏شود؛ جمعه‏ای که وعده داده شده روزی از میان این همه روزهای سخت، انتظار را به پایان می‏رساند.
چه قدر خسته‏ام؛ چقدر منتظر! چه قدر چشم به راه!
هر جمعه، آخر هفته که می‏شود، اطلسی‏ها را آب می‏دهم؛ کوچه را از عطر یاس پر می‏کنم و دسته گل نرگسم را در دست می‏گیرم تا شاید...
اندوه این جاده‏های منتظر را چگونه طی کنم؟ که راه بس ناهموار طولانی است. ای کاش پنجره‏ها باز شوند و فریادم را تا سرزمین‏های دور برسانند! من کبوتر غمگینی را سراغ دارم که هر غروب جمعه، آواز غربت را در رویای وصل خویش زمزمه می‏کند.
ای مسافر غریب، ای غریبه آشنا! در کدامین باغ! کدامین بستان!
کدامین بیابان تو را جست‏وجو کنم!
بعضی وقت‏ها که روزگار قصد می‏کند، نیمه جانی را که در بدن دارم، از من باز ستاند، یاد تو و رویای شیرین وصل توست که آرامم می‏سازد.
من دلم پیرتر از آن است که بیش از این سال‏های جدایی را دوام بیاورد. ای کاش زودتر می‏آمدی، ای کاش زودتر می‏آمدم، ای کاش فاصله‏ها کوتاه‏تر می‏شد!
در ابتدای هر هفته می‏ایستم و عطشناک، سراب جمعه‏ها را درمی‏نوردم. اگر قصه انتظار، نوشتنی بود، شاید می‏توانستم قصه اشک‏های مذاب را تا لحظه رسیدنت بنویسم.
من در ابتدای هر هفته جمعه را انتظار می‏کشم تا با چشمه وصلش عطش مرا خاموش کند. ای امام زمان‏ها، دقیقه‏ها، ثانیه‏ها، ای امام موعود! زودتر ظهور کن!

  • علی آقاجانی

« تا تو برگردی »

می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که متن سیاه این شب قطبی، سطر سطر تمام شود و کلماتم را به سپیده روشن آمدنت پیوند بزنم.
می‏خواهم آن قدر از تو بنویسم که نام تو از دفترم سرریز کند و به کوچه‏ها و خیابان‏ها بریزد و تمام شهر را عطر حضور پر کند.
می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که پرندگان در دفتر من آشیانه کنند و رودخانه‏ها، در متن من جاری شوند و شاخه شاخه گل سرخ از کلماتم بروید.
می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که تمام استعاره‏های جهان تمام شوند و حقیقت روشنی که جز تو نیست ـ از نوشته‏هایم بی هیچ شکّ و ابهام طلوع کند.
می‏خواهم آن‏قدر از تو بنویسم که به آن سوی شهر کلمات برسم و در هوای بی‏واسطگی، عطر نام تو را جرعه جرعه بنوشم؛ آن سوی تمام کلمات و اعداد و تاریخ‏ها...
تو کیستی که کلمات، به جستجوی تو پیش می‏روند و ارقام جهان، به شوق رسیدن به تو به هزار تصاعد بالا می‏روند؟!
تو کیستی که هیچ حکیمی نتوانسته به رمز غیبتت دست پیدا کند و طلسم حروف نامت، تاریخ را معطّل خود کرده است؟
و این راز را به جز آمدنت، چه کسی خواهد گشود و چه کسی عارف به این رمز خوهد شد؟
آمدنت، میوه‏های حکمت ودانش را در کوچه باغ تاریخ اندیشه بشر، کامل و رسیده خواهد کرد و گره از معمّاهای ازلی انسان خواهد گشود.
آمدنت، رفتن تمام غفلت‏ها و نسیان‏هاست.
آمدنت، برفی است که بر گناهان آدمی می‏بارد و پلیدی‏های زمین را می‏پوشاند، تا فصلی تازه از طراوت و پاکی را بر شانه‏های زمین برویاند.
تا کی جهان، نشانه‏های ازلی آمدنت را مرور کند و مظومه کهکشان، به شوق ظهورت بچرخد؟!
جهان تا کی تقویم خاطرات کهنه‏اش را ورق بزند و خود را در دریاچه تاریخش غرق کند؟!
تا تو برگردی، جهان، جنگلی است که میوه‏های درخت‏های آن ساعت و علامتِ سؤال است.
تا تو برگردی، تمام جهان، به شکلی علامت پرسشی به هم گره می‏خورد و جهان، خود را به دار حسرت خود می‏آویزد.
تا تو برگردی، که بازگشتت، رجعت تمام خوبی‏هاست؛
رجعت ترانه و تبسّم است ،
بازگشتت، آرزوی دوردست مردم است... .

  • علی آقاجانی

« فصل شکوفه بار انتظار »

در اعماق سرد جنگل‏های بکر، انتظار را می‏توان دید. بر قطره‏های درشت و زلال شبنم‏های صبحگاهی، انتظار را می‏توان خواند؛ انتظارِ دست نوازشگر خورشید را، تا قصه پرواز را در گوش این مرواریدهای غلطان زمزمه کند.
انتظار را در نغمه پرندگان به هنگام بهار، در نگاهِ سبز دشت‏ها و باغ‏ها در فصل شکوفه‏بار، و در نفس نفس زدن‏های زمین ـ درخت، کوه، جنگل و صحرا ـ و در زیرِ هُرمِ داغ تابستان می‏توان دید.
انتظار دست نوازشگرِ نسیم است و، رعد و برق و نم نم باران.
ای منجی انسان سرگشته امروز، بیا و دل دردمند انسان را مرهمی از عشق بگذار تا شاید خورشید ایمان را در آسمان لاجورد هستی ببیند. ای نمونه قسط و عدل بیا که خانه‏های محقّر، کودکان یتیم و گریه‏هایِ شبانه مادران، در هر نفس، لحظه آمدنت را شماره می‏کنند.
انسان امروز در میان قید و بند ایسم‏ها محصور مانده و حقیقت را فراتر از مرزهای لیبرالیسم و کاپیتالیسم جست‏جو می‏کند و در سرسام پول و ثروت و در قرن اصالت اقتصاد، به دنبال منجی بزرگی می‏گردد که از معجزه عشق بگوید؛ از اصالت معنویت، از اصالتِ ذاتِ الهی انسان.
ای نسیم گرد قدسی! کویر تشنگیِ مداممان، در انتظار باران ظهورت لحظه شماری می‏کند، تب و تاب از کف داده است؛ سر بر آستان جنون می‏ساید و نماز باران به جای می‏آورد؛ نماز باران عشق، باران ایثار، باران خلوص، باران ظهور.
ای برطرف کننده تردیدها و ترس‏ها و نگرانی‏ها! ای مایه تسکین، ای باران نور، ای نور باران! شیدای یک لحظه دیدنت هستم؛ مست و لایِ تو و هستِ ولای تو. بیا،و دل مضطرب مرا و دیدگان منتظرم را به بارانِ عنایتت سیراب کن

  • علی آقاجانی

یابن الحسن...

یا مهدی!!!

از پاسخ من معلمان اشفتند ....

از هنجره شان هر چه درامد گفتند .....

اما به خدا هنوز من معتقدم :

از جاذبه تو سیب ها می افتند .....

  • علی آقاجانی

عروسک المپیک 2012 یادآور دجال

عروسک یک چشم یادآور دجال

این روزها بحث برسر اینکه نشان المپیک 2012 واژه صهیون را به ذهن متبادر می‌کند، بالا گرفته و شواهد نشان می‌دهد چنین است، هرچند که مسوولان کمیته بین المللی المپیک آن را رد کرده‌اند، اما مدارکی موجود است که خلاف گفته آنها را ثابت می‌کند.

 نشان المپیک 2012 لندن را شرکت Wolff Olins با مدیریت Wally Olins که یک فراماسون تحصیلکرده در دانشگاه آکسفورد است در سال 2007 طراحی کرد و بابت این پروژه دستمزدی 400 هزارپوندی دریافت کرد. با رونمایی از این لوگو، بسیاری از مردم اعتراض کردند که شکل جالب توجهی ندارد اما برگزارکنندگان در پاسخ به این اعتراضات گفتند که این لوگو بسیار جوان پسند، ورزشی و شجاعانه طراحی شده است. ایران به عنوان یکی از کشورهایی که همواره با نظام صهیونیستی ضدیت داشته طی نامه ای به کمیته بین المللی المپیک به نشان این بازی‌های اعتراض کرد و آن را نژادپرستانه خوانده است.

  • علی آقاجانی

« بهانه ناپیدا »

باز هم بی‏تو، پای ضریح ایمان، همنشین عشق می‏شویم.
باز هم بی‏تو، با آوازهای غریب، سکوت صبورانه تو را بر بلندای بامِ زمان طنین‏انداز می‏کنیم.
باز هم بی‏تو، با واژه‏های مضطرب آیه آیه نبودنت را به تلاوت می‏نشینیم.
باز هم نبودن تو و سرهای بی سامان، چشم‏های گریان و گام‏های لرزان.
با تو، قلب و لبخند، هم جنس می‏شوند و بی‏تو، دل همه لبخندها می‏شکفد.
با تو، عدالت، جهانی می‏شود و بی تو، جهانی در عطش جرعه‏ای عدالت، می‏سوزد.
بی تو بودن ناکامی است.
ما از نگاه ساده تو گرم می‏شویم امید بر نگاه تو آیا دوباره هست؟
بیا که موج موج دریا برای تو می‏خروشد و نسیم مهربانی برای تو می‏وزد.
بیا که بهارهای پیاپی، برای تو می‏شکفند و سروها برای تعظیم تو، به رکوع می‏روند.

  • علی آقاجانی