خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۵۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

همچنان منتظریم 

لاله گر چشم و چراغ باغ ماست
باز یک نرگس شفای باغ ماست
این  چمن بالاله گرچه مونس است
باز مشتاق شمیم  نرگس  است
می زنیم از اشک نقش  لاله را
می شکوفانیم  باغ  لاله  را
انتظار از شیعیان سر می زند
انتظار ازعشق  ساغر می زند
انتظار از  باغ  ما  گل  می کند
خار  هجران  را  تحمل می کند
ما زعطر لاله مستی  می کنیم
جمعه ها  نرگس پرستی می کنیم    
ای گل نرگس ببین عشاق را
چشمهای خسته ی مشتاق را
ای گل نرگس چمن بی تو فسرد
سینه دشت و دمن  بی تو فسرد
دل میان  سینه  پاره پاره  شد
در پی تو  روح  ما  آواره    شد
ای  دل ما زخمی  از مژگان تو
جان بقربان لب خندان تو
ای تمام حسن احمد ارث تو
خلق  نیکوی  محمد ارث تو
آفتاب  خاطر غایب تویی
آن علی ابن ابیطالب تویی
ای فروغ فاطمی  در روی تو
عالمی قربان  تار  موی   تو
ای قد و بالای تو چون مجتبی
بر  قیامت  قامت  تو  مرحبا
ریختی بر شانه  گیسوی حسین
روی چشمان  تو  ابروی حسین
ما بنام   تو شکوفا می شویم
منتظر تا صبح  فردا می شویم
چونکه می دانیم  فردا دور نیست
صبح نزدیک است وازما دور نیست
صبح نور جلوه ی رخسار توست
زندگی  در  دولت بیدار توست

زنده یاد آقاسی

  • علی آقاجانی

آداب، احکام و شرایط اعتکاف


در این پست نگاهی گذرا به شرایط، احکام،  و آداب اعتکاف افکنده ایم. 
اعتکاف از عبادات مستحب به شمار می رود. البته، ممکن است هر عبادت مستحبی، تحت عناوین دیگری، واجب گردد. اعتکاف نیز با داخل شدن تحت یکی از این عناوین از استحباب خارج شده رنگ وجوب به خود می گیرد. اگر کسی نذر کند یا با خدای خود عهد و پیمان ببندد که سه روز در مسجد جامع معتکف شوم تحت عنوان وفای به نذر و عهد، اعتکاف بر او واجب می گردد.


  • علی آقاجانی

« پیراهن وصال »

ای ز جان خوش‏تر بیا تا بر تو افشانم روان *** نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن
بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو *** در میان خاک و خون افتادن و خیزان زیستن 

پس این خزان غیبتت با آن سرمای انتظار و این سوز جدایی، کی به سر می‏آید و آن بهار ظهورت، با آن همه شمیم حضور و عطر عدلش، کی پا بر باغ چشمان ما می‏گذارد و شاخه‏های بلند انتظار و بوته‏های پر خار صبوری و امید، کی به شکوفه‏های دیدارت می‏نشیند؟
ای عزیز مصر هستی! فقر معنوی، بیشتر فضایل را زرد کرده و کویر ستم، دست جور بر گلوی گل‏های باورهایمان می‏فشارد و ما گدایان کویت، با بضاعت ناچیز محبتمان، پشت درگاه کرمت، یا ایُّها العزیزُ مَسَّنَا و أَهْلَنا الضُرُّ و جِئْنَا ببضعَهٍ مُزجَئهٍ فَأَوْفِ لَنا الکَیْلَ وَ تصَدَّقْ علینا، اِنَّ اللّهَ یَحْزِی المُتَصَدِّقین)
یوسف فاطمه! جسم بی‏نور یعقوب جهان، بهانه پیراهن وصل تو را می‏گیرد و کنعان زمین، بی‏قرار آمدن توست و کلبه احزان دل‏ها، تصویرهای جشن حضورت را هر روز بر در دیوار امید می‏کوبد.
ای آن‏که تویی یوسف و عالم پدر پیر *** باز آی که جز عشق تو او را هوسی نیست
ای یای الفبای حکمت و امامت! باز آی و از خزانه غیب پادشاهی‏ات، زر و سیم خالص دانایی در کاسه گدایی سرها بریز.
ای ماه منظومه عشق! باز آی و در شب تار فراق، در آسمان حضور بتاب.
ای خورشید حسن! باز آی و از پشت ابرهای دلگیر غیبت به در آی.
به در آی و بر سریر شاهی ظهور بنشین، ای وارث تخت پادشاهی زمین، یا خلیفه اللّه‏!

  • علی آقاجانی

یا ضامن اهو....

یا ضامن اهو!

و من گریخته ام....و در پی من صیادها....وفرا رویم دامها.....

ای ضامن اهو

من یقین دارم دستان تو تنها سهم اهو نیست........

یا امام رضا ما رو بطلب بیام پابوست

  • علی آقاجانی

یا مهدی........

هر کجا سلطان هست ، دورش سپاه و لشگر است......

پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است ......

با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور ........

بهترین سلطان عالم از همه تنها تر است......

برای او این گونه مینویسیم و به منتظرانش نهیب میزنیم و انها را چشم انتظار میخوانیم اما بهتر نیست به مهدی زهرا بگوییم...

کجاست منتظر تو ........؟؟؟؟

چه انتظار غریبی ....!!!!!!

تو در میان منتظران هم عزیز من چه غریبی...!!!!

عجیب تر که چه راحت نبودنت شده عادت .....

چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت.......

چه بی خیال نشستیم .....

چه کوششی.....؟؟؟؟؟

چه وفایی.....؟؟؟؟؟؟؟

فقط نشستم و گفتم:::

خدا کند که بیایی.........

  • علی آقاجانی
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم روزی که نه زود است و نه دیر،مهربانی حاکم کل مناطق می شود.

************************************************************
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده...
زمین شوق تکامل دارد

  • علی آقاجانی

« اشک‏های دل‏تنگی »

تا خار غم عشقت آویخته در دامن *** کوته نظری باشد رفتن به گلستان‏ها
تمام کوچه‏های فراق را گشتم. همه دشت‏های هجران را دویدم و در سراسر جویبار انتظار را جاری شدم و همه جمعه‏ها را ندبه‏کنان، دست به دامن نشانه‏های ظهور و آمدنت زدم و خانه دلم را برای ضیافتت، غبار روبی کردم و کوچه‏های وجودم را با چراغ پرفروغ دعا و نیایش، آذین بستم و به امید دیدن جلوه‏ای از جمال دل‏آرایت، غسل در زلال اشک‏های دلتنگی‏ام کردم.
چون نی، از درد جدایی ناله سر د ادم و از آستان خدای بی‏نیاز، برای فرجت دعا کردم.
بر آی ای صبح روشن دل خدا را *** که بس تاریک می‏بینم شب هجر
خدایا! این شب تار و نفس‏گیر دوری کی سر خواهد آمد و آفتاب حسن (یوسف فاطمه علیهاالسلام )، کی از پشت سلسله کوه‏های بلند انتظار، بیرون می‏آید؟

  • علی آقاجانی

دلم تنگه آقا!!!

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن

گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم

گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

  • علی آقاجانی

« کشتی دعا »

اگر با شامه باورهامان بوی حضورت را احساس نمی‏کردیم،
اگر نام و القاب تو را در آئینه طنین سخنان محمد (ص) ، در کوه انتظار نمی‏دیدیم،
اگر در بیت‏الاحزانِ ناله‏های مادرت، پژواک کمک‏خواهی از تو را نشنیده بودیم،
اگر عطش زیارت تو را در ثانیه ثانیه چشمان امید ائمه‏اطهار علیه‏السلام مشاهده نکرده بودیم،
اگر قرآن شریف، خبر از پایان شاد و خوش شاهنامه هستی نداده بود،
اگر ما مأمور نشده بودیم که در توفان حرمان و گرداب هجران، در کشتی چند طبقه دعا، عمل نیک و انتظار بنشینیم و زخم فراق و سوز اشتیاق را با مرهم ندبه‏ها و گریه‏های خود التیام بخشیم.
و اگر عکس آمدنت را در تالار جان‏ها و عصاره زمان، با چشم خود نمی‏دیدیم، باور کن که در بلای دوری و جفای مهجوری، قالب امید تهی کرده بودیم و در بستر احتضار یأس خوابیده بودیم و یقین بدان که گرگ یأس، با دندان تیز ناامیدی، قلب انتظارمان را دریده بود، لشکر غم و سپاه ستم، تک تک سنگرهای عقایدمان را فتح کرده بود، باد استعمار، با داس تهاجم فرهنگی‏اش، همه گل‏های ندبه‏ها و ریحان‏های خوشبوی ارزش‏های ما را چیده بود و درخت ایمان، از ترس تبر تیز تزویرها و تهدیدها چون بید به خود می‏لرزید.
آری! تنها یاد تو و آرزوی دیدار تو می‏تواند به دادکشتی وامانده دل برسد و می‏رسد؛ کشتی‏ای که در غروب غربت‏ها و جمعه‏ها، لنگر حزن تا عمق یأس می‏اندازند و اکنون، به امید نجات از گرداب ناآرام هجران و امان از آتش و دود زمان، حرز «دعای غریق» را به گردن و ردها و لب‏هایمان آویزان کرده‏ایم، و برای رسیدن به ساحل وصل تو، دست به تخته پاره توسل‏هامان در دریای پر تلاطم فراق زده‏ایم.
آقا جان!
تا کی، منتظرانت، با قدح انتظار، معجون غصه و اشک بنوشند؟!
چقدر با نابسامانی هجران بسازند؟! ای کاش مادر هستی، فراق را نمی‏زاد و گل زندگی، هیچ‏گاه خاز جدائی نمی‏رویاند.
فریاد که چون شرح، فراق تو نویسم *** فریاد برآید ز دل هرکه بخواند

  • علی آقاجانی

یابن الحسن !

از هجر تو طبیعت ما گریه می کند.
چشم تمام آینه ها گریه می کند.
چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است.
گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند.
پای سه ساله‌ای که پر تاول آمده است.
دارد به اشک و دعا گریه می کند.
در علقمه به خاطر تو مشک پاره ای
دارد کنار دست جدا گریه می کند
گودال سرخ روز عطش نعره می کشد
از روضه های خون خدا گریه می کند.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
سالهای پیش بال آسمانی داشتیم
بال کبوتر کران تا بی کرانی داشتیم
میوه بودیم و سر سال استفاده می شدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم
چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم
روزها گردی اگر بر روی دلها می نشست
شب که می شد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادران ما حلال و پاک بود
در میان سفره ها گر لقمه نانی داشتیم
نذری روز ظهور مهدی موعودمان
صبحها چله به چله عهد خوانی داشتیم
صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه
روی پشت بامها صوت اذانی داشتیم
گاه پاهی جمعه ها اهل زیارت می شدیم
گاه گاهی میل سجده جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیه‌هامان گای آقا می گذشت
آی مردم!یک زمان صاحب زمانی داشتیم
پر نداریم و دل بپُر نداریم و...فقط
یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم
  • علی آقاجانی