خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۸ مطلب در اسفند ۱۳۸۹ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر پسند و اگر نا پسند میگویم          نگفته بودم و اینک بلند می گویم

نگفته بودم و جنگ است بعد از این سخنم         و از دهان تفنگ است بعد از این سخنم

برادران و خواهرانم کمر بند ها را ببندید!

ایجانب علی اکبر رائفی پور سرباز دون پایه جبهه مهدویت اعلام می دارم حاضرم به تنهایی بر روی تمامی دیوار های شهرشهر کشورمان گونیا و پرگار و تک چشم بکشم! ولی جوانی در این کشور معتاد نباشد یا خدایی ناکرده ناموس ایرانی به فحشا نیافتد و حرام لقمه ای  بیت المال را مال البیت نداند!

  • علی آقاجانی
خداوندا نمی دانم ...


در این دنیای وانفسا کدامین تکیه گاه را تکیه گاه خویش سازم


نمی دانم خداوندا...نمی دانم


دراین وادی که عالم سر خوش است و جای خوش دارد


کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم


نمی دانم خداوندا


به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم


و می گریم خداوندا


دگر گیجم خداوندا
.
.
.
متن کامل در ادامه مطالب...
  • علی آقاجانی
خدا کند که بیایی


ای کاش می‌دانستم چشمان پاک کدامین خاک حضور سبز تو را به تماشا نشسته است و بر نرمی قدم‌هایت بوسه می‌زند.
مولای من!
ای کاش می‌دانستم کدامین سرزمین غریب با وجود نازنین تو آشنایی دارد و آغوش خویش را برای مهربانی‌هایت گشوده است.
یابن الحسن!
سخت است برای من که سایة تمام مردم از میان کوچة نگاهم بگذرد، اما پنجره چشمانم به روی خورشید زیبای تو بسته باشد و باغ دلم از بهار صدایت بی‌نصیب بماند.


ای یوسف دور از وطن!
سخت است برای من که از اشک فراقت، بی‌طاقت شوم، در حالی که مردمان یاد تو را از خاطر برده باشند.
ای فرزند ماه‌های تابان!
عمری است که به انتظار طلوع تو در ساحل حسرت نشسته‌ایم.
قلب‌های تشنة ما به اشتیاق ظهور تو می‌تپد و کبوتران دعا، قنوت دست‌هایمان را رو به دریای خدا می‌برند.
کی می‌شود که موج صدای گرم تو برخیزد و زلال قطره‌های ناب تو سیرابمان کند؟
ای آرزوی مشتاقان!
کی می‌شود که آسمان دل‌هایمان از نسیم صبح‌گاهی سلام تو معطر شود و شب چشمانمان به جمال ماه تابان تو روشن گردد؟
ای امید منتظران!
کی می‌شود که ذوالفقار تو برگردن دشنمنان و منکران حق بنشیند و پرچم عدل و دادگری‌ات بر فراز شهر و دیار مؤمنان سایه افکند؟
یا صاحب‌الزمان!
آیا می‌شود که درحرم امن تو اجازه ورود بیابیم و پروانه‌وار گرد کعبة وجود مقدست طواف کنیم؟


  • علی آقاجانی

امام زمان

گاهی خیال میکنم از من بریده ای
بهتر ز من برای دلت برگزیده ای
از من عبور میکنی و دم نمیزنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای
یک روز میرسد که به آغوش گیرمت
هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای

  • علی آقاجانی
 اگر خدا بخواهد...



(توضیح عکس: نجات جان جوجه توسط پدر و مادرش)

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.

وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !

پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد...

چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!!


ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است


  • علی آقاجانی

وقتی خدابنده اش رابا مشکلات امتحان میکند.،ازقبل نمره قبولی را بهش داده...........

فقط میخواد به بنده ثابت کنه که لیاقت امتحان شدن را داره....وبه او بگه: بنده ی خوبم ...بنده ی گلم....خودت نمره قبولی روگرفتی...مطمئن باش بهت ارفاق نشده!!!!!

خدایا: لیاقت همیشه دیده شدن را ازما نگیر...!
  • علی آقاجانی
با سلام و تبریک این عید مبارک و فرخنده خدمت تمام خوانندگان عزیز ...

به علت ایجاد تغییرات اساسی در روند نشر و صفحه ارایی و همچنین مطلب نویسی نشریه منجی (عج) ...

شماره 6 (اسفند ماه ) در تاریخ 1389/12/25 و به صورت یکجا در کنار شماره 7 (فروردین ماه ) منتشر خواهد شد...

از همراهی ، صبر و شکیبایی شما در طول این مدت کمال تشکر را دارم...

در پناه حق 

  • علی آقاجانی
هفدهم ربیع الاول، سالروز ولادت با سعادت فرخ لقای عالم لاهوت، حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) و پشوای بزرگ مذهب جعفری، حضرت امام صادق (علیه السلام) خجسته باد.


نسیم سحری جان مایه عشق را به گستره خاکیان فرستاد. شاخه های مهربان درختان، گونه به رنگ فلق ساییدند. آبشاری از نور، خنده های شادمان خورشید را به زمینیان بخشید و جوشش از شکوه آسمان را در بر گرفت. جوانه های تبسم لب ها را شاداب از طراوت تغزلی دیگر کردند و همگی قدوم نوزادی را که سبب آفرینش بود تبریک گفتند. یا محمّد! به جمع خاکیان دوستدارت خوش آمدی.


جاری شور و سرور، در کوچه های خلوت مکه، حکایتی تازه داشت و باد در گوش بلندترین نخل ها از پیش، خبر می برد و مژدگانی می گرفت. کنگره های کاخ ستم لرزیدند. دریاچه های کفر خشک شدند. آتشکده های الحاد به سردی گراییدند و آغوش اسلام به مولود خجسته خود مباهات کرد. محمّد آمد! ثمره خلقت آمد! پیامبر مهر به سرای دنیا خوش آمد!


ای بهار آفرینش! ای سبب خلقت! ای دستاویز هستی! مقدمت گلباران! ای آفتاب فروزان ادیان الهی! ای آخرین فرستاده حق به سوی بشر! کعبه از آمدنت در شادی است و آسمان مکه همراز شب های تنهایی خود را یافته است. شیشه کفر شکسته و خبر آمدنت در گوش ادیان و اعصار طنین انداخته است. قدومت مبارک ای پیام آور صلح و دوستی! ای تو که از حق آمدی و به حق برانگیخته شدی. آفتاب جهان فروز و عالم تاب توحید هستی که برف ظلم را آب کرده و نوید بهار می دهی! نامت بلند و دینت پاینده باد!



پرتو رنگارنگ خورشید، اندک اندک بر فراز آسمان مدینه تابیدن می‌گرفت تا زمین، نظاره‌گر طلوع دوباره مهر باشد.
مدینه، بی صبرانه چشم به راه سپیده صبح بود.
… و ناگهان، نبض زمان تندتر از همیشه به تپیدن افتاده، شعله‌های سرکش و ابدی آتش، بیش از پیش، بر دوزخ جسم و جان ابلیس و خودش نشست و از پس ابرهای رحمت آفتابی برآمد.
زلال اشک، چونان شبنم سحرگاهی بر چشمان خسته مادر نشست. مولودی از بطن عشق و طهارت زاده شد تا متن دین را بگستراند.
و او صادق آل محمد بود و بنیانگذار نهضتی بزرگ؛ او چشمه سار فضل و دانش‌اش محلّ فیض چهار هزار درخت طوبی بود و آبشار عظیم عطوفتش، بنیان کن هر چه سنگِ خاراست.
او گستراننده نور پدر بود در تاریکنای جهان و روشنای دیده و دل باقرالعلوم علیه السلام، شکافنده دانشها.
اینک، فرشتگان، دسته دسته می‌آیند و به تماشای ابنُ المکّرمه می‌نشینند.
اینک، زمزمه تسبیح و تهلیل، از چار سوی مدینه، به گوش می‌رسد اینک، شمیم و عطر گل محمدی، سر تا سر زمین را پر کرده است و مشام جانهای خسته شیعیان را می‌نوازد.
اینک، هزار هزار قافله دل، به دیدار آن امام می‌آید تا طلوع هشتمین ستاره عصمت از آسمان ولایت را جَشن بگیرد و مرهم عشق، بر زخم کهنه شیعه بگذارد

  • علی آقاجانی