خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اى باغ آرزوهاى من! مرا ببخش که آداب نجوا نمى‌دانم

خط خطی های انتظار

اللهم عجل لولیک الفرج
با سلام
برای دنبال کردن محتوای جدید وبلاگ به سایت Monje.ir مراجعه کنید.
همچنین سایت جدید از امکان ثبت نام نیز بهره میبرد که در صورت صلاحدید میتوانید عضو شده و مارا در نشر محتوای ناب یاری رسانید.
ظهور قائم آل محمد (عج) محلی برای نشر ناب ترین مطالب مذهبی، شعر، دلنوشته های انتظار، حجاب و عفاف، آداب زندگی اسلامی، انقلاب و رهبری می باشد.
پیشاپیش از حضور سبز شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهترین ها
یا مهدی

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

« اشک‏های دل‏تنگی »

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۴۰ ب.ظ

« اشک‏های دل‏تنگی »

تا خار غم عشقت آویخته در دامن *** کوته نظری باشد رفتن به گلستان‏ها
تمام کوچه‏های فراق را گشتم. همه دشت‏های هجران را دویدم و در سراسر جویبار انتظار را جاری شدم و همه جمعه‏ها را ندبه‏کنان، دست به دامن نشانه‏های ظهور و آمدنت زدم و خانه دلم را برای ضیافتت، غبار روبی کردم و کوچه‏های وجودم را با چراغ پرفروغ دعا و نیایش، آذین بستم و به امید دیدن جلوه‏ای از جمال دل‏آرایت، غسل در زلال اشک‏های دلتنگی‏ام کردم.
چون نی، از درد جدایی ناله سر د ادم و از آستان خدای بی‏نیاز، برای فرجت دعا کردم.
بر آی ای صبح روشن دل خدا را *** که بس تاریک می‏بینم شب هجر
خدایا! این شب تار و نفس‏گیر دوری کی سر خواهد آمد و آفتاب حسن (یوسف فاطمه علیهاالسلام )، کی از پشت سلسله کوه‏های بلند انتظار، بیرون می‏آید؟
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم *** بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
می‏دانم که ابر غیبت، در برابر تابش انوار هدایت مهدی‏ات، سخت نازک‏اند و می‏دانم که اگر یک روز، تنها یک روز از عمر زمین و زمان باقی مانده باشد، او خواهد آمد.
آن روز زیبا، روزی که آفتاب از خودنمای‏اش در برابر خورشید ولایت شرمسار است، گل نرگس از میان تواضع گل‏های هستی می‏گذرد و گل مریم ـ حضرت مسیح ـ، با طراوت و شادابی جوانی و پاکی همیشگی‏اش، از نردبان آسمان به زیر می‏آید و در زلال ژاله‏های اشک گل‏ها وضو می‏گیرد و نماز عشق خود را به تو ـ خاتم امامت و عصاره رسالت ـ اقتدا می‏کند.
تو خواهی آمد و مثل نسیم، دستان بخشاینده‏ات را بر سر شکوفه‏های مظلوم و پژمرده باغ وجود می‏کشی و آن‏ها را به جشن تازگی و زندگی می‏خوانی.
تو می‏آیی و زلال عدالت را در جاری رودخانه روزگار به جریان می‏اندازی. می‏آیی و جشن بزرگ «جاءالحق» را در همایش حضور سبز، افتتاح می‏کنی. تو می‏آیی و اشک از چشم‏های جمعه‏ها پاک می‏کنی و دل ندبه‏ها را به دست می‏آوری.
تو می‏آیی و منتظران پاکت را از چاه عمیق انتظار در می‏آوری و قصه بالا بلند چشم به راهی‏ات را به اتمام می‏رسانی و آن روز نزدیک است:
چه خوش باشد که بعد از انتظاری *** به امیدی رسد امیدواری
بگذار دست‏هامان بوی وصال بگیرند و «ندبه»هامان معنای اجابت!
بگذار تا دردهای به دل مانده هزار و این همه سال، در بهار قدم‏هایت شکوفا شوند و چشم‏های منتظران، از اشک‏های شوق، دریا.
امروز و فردامان پر است از بی‏قراری *** اما دریغ و صد دریغ از یک بهاری!...
کز زیردستان زمستان سر برآرد *** تا گل کند تک شاخه امیدواری
بگذار تا نمیریم و در جمعه‏ای که نفحه بارانِ تنگ غروب، با عطر گل گندم در آمیخته، و سراسر وجودِ «مکّه» را عطرآگین کند و عرش‏نشینان، سر تا پای «مکّه» را گلباران، گرد هم آییم و سرود وصل سر دهیم و فریاد شوق برآریم که: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ذَهَقَ الْباطِلُ» اِنَّ الْباطِلَ کانَ ذَهُوقا».
مولا جان! دل‏های سنگی شهر اشباح، سخت‏تر از آن است که فقط برای تو بتپد و چشم‏های مردابی آن‏ها، خشک‏تر از آن که در حسرت دیدار تو دریا گردد.
روزگار عجیبی است! خارها، فرصت شکوفا شدن را از اقاقی‏ها و اطلسی‏ها گرفته‏اند و ابرهای آسمان این شهر، آن‏قدر خیس شده‏اند که دست‏های بارانی خود را از زمین دریغ می‏کنند؛ با این همه، دست‏های مسیحیایی تو، آخرین بارقه امید است و تنهاترین بهانه برای ماندن و بارانی‏ترین فصل شکفتن که اگر چنین نباشد، سبز بودن و سبز زیستن معنای خود را از دست می‏دهد.
دریغ از گریز لحظه‏ها و درد انتظار!
افسوس از قصور اعمال و دوری از تو، از عمر کوتاه، که باید عمری در انتظار بنشینیم و نبینیمت!
آنان که به چشمان تو ایمان دارند *** گویند که صاحب الزمانی ای دوست!
تنها امید سوسوی ستارگان، تویی که وامدار نسل شقایق هستی و از قبیله یاس‏های مظلوم و جانشین خلف خداوند در زمین.
تویی که روشنی از تو نور می‏گیرد و هزاران قلب، شوق تپش.
تو را باید با دل خواست که در محدوده لغات نمی‏گنجی.
تو را باید با خون دیده خواست که دلت خون است.
تو را باید با التماس خواست، تا بیایی و ببینی که چه بر سر پروانه‏هایت آمده است.

نظرات (۲)

اللهم عجل لولیک الفرج
در این دنیا که آزار و اذیت مظلومان افتخار شده است
ای آقایم سرور و مولایم
تنها تو میتوانی با آمدنت
اشک وناله مظلومان
را بگیری وبه جایش سرور و
شادی بنشانی
ممنون از وب قشنگت
لینک شدید در صورت تمایل لینکم کنید
  • ✔غــــــریبه
  • تقصیر من است اینکه، کم می آیی

    هر گاه شدم اسیر غم می آیی

    این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

    آدم بشوم ، سه شنبه هم می آیی . . .

    اللهم عجل لولیک الفرج
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی